کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایبک
لغتنامه دهخدا
ایبک . [ ب َ ] (اِ) بت را گویند و بعربی صنم خوانند. (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). بت . صنم . || بمجاز به معنی معشوق . (غیاث ) (آنندراج ) : در گوشه ٔ نه گردون تو دوش قنق بودی مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی . مولوی . || غلام و قاصد. (غیاث ) (آنندراج ) ...
-
ایبک
لغتنامه دهخدا
ایبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام غلامی از غلامان سلطان شهاب الدین غوری که در دهلی پادشاهی کرده و کتاب تاج المآثر بنام اوست . آخر از اسب افتاد و درگذشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به قطب الدین آیبک و آی بیک قطب الدین شود.
-
واژههای مشابه
-
قلعه ٔ ایبک
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔ ایبک . [ ق َ ع َ ی ِ اَ ب َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ اتک ) قلعه ٔ مشهوری است به بلخ . رجوع به تاریخ شاهی ص 326 شود.
-
حسام الدین ایبک
لغتنامه دهخدا
حسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) ختائی . از معاصرین غازان خان است و او را مفسد خوانده است . (تاریخ غازانی صص 42 - 43).
-
حسام الدین ایبک
لغتنامه دهخدا
حسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) علی خطیب . از امرای کرمان و در کدورتی که میان اتابک محمد و چفرانه واقع شد، مجروح گشت . (تاریخ افضل ص 85).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به احمدبن آیبک شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دمیاطی . رجوع به احمدبن آیبک شود.
-
علی ترکمانی
لغتنامه دهخدا
علی ترکمانی . [ ع َ ی ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) ابن آیبک ترکمانی صالحی ، ملقّب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
-
علی صالحی
لغتنامه دهخدا
علی صالحی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن آیبک ترکمانی صالحی . ملقب به نورالدین و ملقب به منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن آیبک بن ترکمانی صالحی ، ملقب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
-
نورالدین
لغتنامه دهخدا
نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن آیبک ترکمانی صالحی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی بحری شود.
-
صلاح الدین
لغتنامه دهخدا
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ](اِخ ) خلیل آیبک صفدی . رجوع به صلاح الدین صفدی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن آیبک بن عبداﷲ تقصادی ناصری دمشقی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی دمشقی شود.