کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایادی
لغتنامه دهخدا
ایادی . [ اَ ] (ع اِ) جج ِ ید، به معنی دست . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است . (غیاث ) : بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت بجای هر کس او را ایادی و کردار. فرخی .آن مهترزاده را بجا...
-
واژههای مشابه
-
ابودواد ایادی
لغتنامه دهخدا
ابودواد ایادی . [ اَ دُ دِ اِ ] (اِخ ) کنیت شاعری از ایاد، موسوم به عَدی ّبن الرقاع .
-
ابوداود ایادی
لغتنامه دهخدا
ابوداود ایادی . [ اَوو دِ اِ ] (اِخ ) حارثةبن حجاج . شاعری جاهلی است .
-
واژههای همآوا
-
عیادی
لغتنامه دهخدا
عیادی . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) علی بن عبدالصادق ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عیادی شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوذؤیب
لغتنامه دهخدا
ابوذؤیب . [ اَ ذُ ءَ ] (اِخ ) ایادی . شاعری عرب .
-
ابوربیعه
لغتنامه دهخدا
ابوربیعه . [ اَ رَ ع َ ](اِخ ) ایادی . محدث است و از ابن بریده روایت کند.
-
غمامة
لغتنامه دهخدا
غمامة. [ غ َ م َ ] (اِخ ) اسبی است مر ابی داود ایادی را. یا پادشاهی از پادشاهان هند. (منتهی الارب ). نام اسب ابوداود ایادی یا یکی از پادشاهان آل منذر. (از تاج العروس ).
-
ابلغ
لغتنامه دهخدا
ابلغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ٔ ایادی . کنایه ابلغ از تصریح است .
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) زهربن عبدالملک ایادی . رجوع به ابن زهر... شود.
-
علجان
لغتنامه دهخدا
علجان . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام جائی است ، و در شعر ابودؤاد ایادی آمده است : بالبطن من علجان حَل ّ به دان فُوَیْق الارض اذ وَدقت .(از معجم البلدان ).
-
یدی
لغتنامه دهخدا
یدی . [ ی ُ / ی َ / ی ِ دی ی ] (ع اِ)ج ِ ید، و ایادی جمع الجمع آن است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ید شود.
-
راشد
لغتنامه دهخدا
راشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ایادی . ابن شهاب . نام اصلی وی «قرصاف » بود. از طرف قومی برگزیده شد و بخدمت رسول (ص ) رفت . حضرت او را راشد نامگذاری فرمود. (از الاصابة قسم اول و قاموس الاعلام ترکی ج 3).