کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اگر
لغتنامه دهخدا
اگر. [ اَ گ َ ] (اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) اگر ترکی . اگیر ترکی . عودالوج . وج . (فرهنگ فارسی معین ). نام دوایی که آنرا وج خوانند و آن سفید و خوشبوی و گره دار می باشد. (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم ). ریشه ٔ خوشبوی و معطر که به...
-
اگر
لغتنامه دهخدا
اگر. [ اَ گ َ ] (اِ) سرین و کفل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم ).
-
اگر
لغتنامه دهخدا
اگر. [ اَ گ َ ] (حرف ربط) اِن ْ و لو عربی . و مخفف آن «گر» و «ار» آید. به معنی هرگاه . چنانچه . بشرطی که . (یادداشت مؤلف ). کلمه ٔ شرط. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا). شرط را می رساند. (فرهنگ فارسی معین ). معنی اما ان که عرب گاه اما را حذ...
-
واژههای مشابه
-
آگر
لغتنامه دهخدا
آگر. [ گ َ ] (اِ) آکر. به معنی سرین که در فرهنگها مضبوط است ، ظاهراً مصحف آلر است . آلر در فرهنگهای قدیم تر هست و چند بیت از قدما برای آن شاهد آمده است . رجوع به آکر و آلر شود.
-
اگر مگر
لغتنامه دهخدا
اگر مگر. [ اَ گ َ م َ گ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) تردید. شک و تردید. لیت و لعل . اِن و لو. شاید. باشد که . لم ولانسلم . قولهای مختلف . (یادداشت مؤلف ) : درین اگر مگری می رود حقیقت نیست کجا حقیقت باشد اگر مگر نبود. سوزنی .و رجوع به ترکیب «اگر و مگر» ...
-
واژههای همآوا
-
آگر
لغتنامه دهخدا
آگر. [ گ َ ] (اِ) آکر. به معنی سرین که در فرهنگها مضبوط است ، ظاهراً مصحف آلر است . آلر در فرهنگهای قدیم تر هست و چند بیت از قدما برای آن شاهد آمده است . رجوع به آکر و آلر شود.
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...
-
عرصف
لغتنامه دهخدا
عرصف . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) حشیشی است که آنرا به شیرازی ماش دارو و به یونانی کمافیطوس خوانند. (برهان ). نباتی است . (از اقرب الموارد). گیاهی است یونانی مانند مافیطوس که ورقش با آب عسل چهل روز نوشیدن ، دافع عرق النساء است و هفت روز، دافع یرقان . (منتهی ...
-
عرصفة
لغتنامه دهخدا
عرصفة. [ ع َ ص َ ف َ ] (ع مص ) کشیدن و به درازا دوباره کردن . (از منتهی الارب ). جذب کردن و کشیدن چیزی و آن را از طول شکافتن و پاره کردن . (از اقرب الموارد).
-
عرصم
لغتنامه دهخدا
عرصم . [ ع َ ص َ ] (ع ص ) بسیار خورنده . (منتهی الارب ). أکول . (اقرب الموارد). || خرم و شادمان . (منتهی الارب ). نشیط. (اقرب الموارد).
-
عرصم
لغتنامه دهخدا
عرصم . [ ع ِ ص َ م م ] (ع ص ) نزار و نرم تن . (منتهی الارب ). ضعیف جسم . (از اقرب الموارد). || توانای درشت گوشت . قوی و سخت گوشت . و آن از اضداد است . (از اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عِرصام . عُراصِم . رجوع ...