کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اگ
لغتنامه دهخدا
اگ . [ اَ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند گندم . حنطه . (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از هفت قلزم ).
-
واژههای مشابه
-
آگ
لغتنامه دهخدا
آگ . (هندی ، اِ) نام درختی بهند که شیره ٔ آن زهر قاتل است . (برهان ). || گندم . || درخت عُشر. و رجوع به آک شود.
-
اگ ئی
لغتنامه دهخدا
اگ ئی . [ اُ گ َ / گ ِ ] (ترکی ، اِ) اُگی نه ای . برادرنه ای . خواهرنه ای . مقابل تنی . برادر یا خواهر که از دو مادر و یک پدر یا از دو پدر و یک مادر باشند. و عم و عمه ، و خال و خاله که همین حال دارند. برادر یا خواهر که تنی نباشد. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
آگ
لغتنامه دهخدا
آگ . (هندی ، اِ) نام درختی بهند که شیره ٔ آن زهر قاتل است . (برهان ). || گندم . || درخت عُشر. و رجوع به آک شود.
-
جستوجو در متن
-
اسگنده
لغتنامه دهخدا
اسگنده . [ اَگ َ دَ / دِ ] (اِ) نام درخت هندی است . (آنندراج ).
-
آک
لغتنامه دهخدا
آک . (هندی ، اِ) درزبان هندی به معنی آتش و نیز نام درختی که شیره ٔ آن زهر قاتل است و یا درخت عُشَر. و رجوع به آگ شود.
-
اشگنش
لغتنامه دهخدا
اشگنش . [ اَگ َ ن ِ / اِ گ َ ن ِ ] (اِمص ) برآوردن دیوار و عمارت باشد. (جهانگیری ). دیوار برآوردن و عمارت کردن . (آنندراج ). دیوار عمارت . و عمارت و بنا. (ناظم الاطباء).
-
انگشته
لغتنامه دهخدا
انگشته . [ اَگ ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اشترینان شهرستان بروجرد با 331 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بادام و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
انگه رود
لغتنامه دهخدا
انگه رود. [ اَگ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نور شهرستان آمل است که 320 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات ، لبنیات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ ََ-ج ْ / َِ-ج ْ ] (پسوند/حرف ) مزید مؤخری است در امکنه . صورتی از اگ ، اک ، اه : آبج . اشترج . ایذج . خلج . خیارج . دعنج . رخج . روبنج . سهرج . سیرج . طسفونج (طیسفون ). غورج . فندورج . فهرج . قورج . کذج . کرج . کندانج . مدبج . مستج . مَنْبِج ...
-
انگشتال
لغتنامه دهخدا
انگشتال . [ اَگ ِ ] (ص ) بیمارناک . (لغت فرس اسدی ). مردم ضعیف و نحیف و علیل و بیمارناک و صاحب نقاهت . (برهان قاطع). بیمار و دردناک و صاحب نقاهت . (آنندراج ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی سازو برگ و انگشتال . ابوالعباس (از لغت فر...
-
عشر
لغتنامه دهخدا
عشر. [ ع ُ ش َ ] (ع اِ) سه شب از هر ماه که بعداز شب نهم آید. (منتهی الارب ). سه شب از شبهای ماه ، که پس از تُسَع واقع است . (از اقرب الموارد). || هر نباتی را گویند که در وقت شکستن شاخ آن یابرکندن برگ آن شیری از وی برآید. (برهان قاطع). || نام رستنیی ا...