کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکید
لغتنامه دهخدا
اکید. [ اَ ] (ع ص ) محکم و استوار. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). وثیق . استوار: سفارش اکید، دستور اکید. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اکیده
لغتنامه دهخدا
اکیده . [ اَ دَ ] (ع ص ) اکیدة. مؤنث اکید. به معنی استوار و محکم : اوامر اکیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اکید شود.
-
وکید
لغتنامه دهخدا
وکید. [ وَ ] (ع ص ) اکید. استوار. (منتهی الارب ). شدید موثق . (اقرب الموارد).
-
اکیداً
لغتنامه دهخدا
اکیداً. [ اَ دَن ْ ] (ع ق ) بطور استواری و بطور استحکام . (ناظم الاطباء). بطور اکید و استوار: اکیداً ممنوع .
-
اکد
لغتنامه دهخدا
اکد. [ اَ ک َدد ] (ع ن تف ) مؤکدتر. اکیدتر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اکید شود.
-
شوافع
لغتنامه دهخدا
شوافع. [ ش َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِشافع. (دستوراللغه ) (یادداشت مؤلف ). || ج ِ شافعة. وسایل . وسایط : التماس کرد که منصب پدر بر او مقرر دارند و شوافع قدیم و ذرایع اکید که سیمجوریان را بر دولت آل سامان ثابت است مهمل نگذارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 79)....
-
جادوگر
لغتنامه دهخدا
جادوگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) ساحر. جادو. آنکه جادوئی کند. افسونگر. مُعَقّد. عاضِه . عاضِهَة (مؤنث ). فاجِر. طاغوت . (منتهی الارب ). و صاحب آنندراج آرد: جادوگر به کاف فارسی ؛ ساحر : که آن دیو بسیار جادوگر است به دیوان مازندران او سر است . فردوسی .بدرس ت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زین الدین عجمی . اصلاً از نخجوان و مولد او در 1003 هَ . ق . به دمشق بوده است . او بجوانی در دمشق تدریس میکرد و گروهی از ایرانیان و اکراد بحلقه ٔ درس او گرد میامدند پس تدریس مدرسه ٔ سالمیه بدو مفوض گردید. وی مردی ادیب و شاع...
-
جحدر یمنی
لغتنامه دهخدا
جحدر یمنی . [ ج َ دَ رِ ی َ م َ ] (اِخ ) مردی است از طائفه ٔ بنوجُشم بن بکر که در جاده های یمن راهزنی میکرد. این خبر به حجاج رسید و اوبحاکم خود دستور اکید داد که جحدر را دستگیر کند و حاکم یمن کوشید تا او را دستگیر کرد و بنزد حجاج فرستاده ، حجاج گفت چ...
-
طریثیث
لغتنامه دهخدا
طریثیث . [ طُ رَ ] (اِخ ) دهی است به نیشابور. (منتهی الارب ). طرشیز. ترشیز. دهات بسیاری است از اعمال نیشابور که طریثیث قصبه ٔ آنجاست . این ناحیه تا سال 530 هَ . ق . همواره منبع افاضل و موطن علماء از اهل دین و صلاح بود، تا آنکه طایفه ٔ باطنیه ازفرقه ٔ...
-
باکن
لغتنامه دهخدا
باکن . [ ک ُ ] (اِخ ) فرانسوا (فرانسیس ). تلفظ فرانسوی بیکن . یکی از فلاسفه ٔ بزرگ انگلستان . او در 22 ژانویه ٔ 1561 م . در لندن بدنیا آمد و در 1626 در همان شهر درگذشت . باکن از کوچکترین پسران سرنیکلا باکن بود که در اوایل سلطنت ملکه ٔالیزابت مدت بیست...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه بلغ من الفقه و التدریس مبلغاً تشیر الیه الأنامل و تثنی علیه الخناصر... و من هو من افراد هذ...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و شش قمری در تبریز تیرباران شد و اگر این تاریخ ولادت او درست باشد سن وی در وقت قتل سی بوده ا...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن زکریابن سلطان هندی نقشبندی ، از بزرگان طریقت نقشبندی . در نامه ٔ دانشوران آمده : شیخ تاج الدین ابن زکریابن سلطان عثمانی نقشبندی هندی شیخ طریقت فرقه ٔ نقشبندیه از سلاسل صوفیه بود و در عصر خویش رابطه ٔ ارشاد...