کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آکندن
لغتنامه دهخدا
آکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن . امتلاء : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی بیاکنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار. بهرامی .وگر ببلخ زمانی شکار چال کندبیاکند همه وادیش را ب...
-
پهلو آکندن
لغتنامه دهخدا
پهلو آکندن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن . رجوع به آکندن و آکنده شدن شود.
-
پای بز آکندن
لغتنامه دهخدا
پای بز آکندن . [ ی ِ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سحر باشد برای جلب کسی . (سروری ) : مرا در کویت ای شمع نکوئی فلک پای بز آکنده ست گوئی . نظامی (از سروری و فرهنگی خطی ).و رشیدی «پای بز افکنده ست گوئی » آورده است و شاید مصحف اوکندن بمعنی افکندن باشد.
-
واژههای همآوا
-
آکندن
لغتنامه دهخدا
آکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن . امتلاء : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی بیاکنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار. بهرامی .وگر ببلخ زمانی شکار چال کندبیاکند همه وادیش را ب...
-
جستوجو در متن
-
درآکندن
لغتنامه دهخدا
درآکندن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آکندن . پر کردن . انباشتن .اِعتِباء. (از منتهی الارب ). و رجوع به آکندن شود.
-
درآگندن
لغتنامه دهخدا
درآگندن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) آگندن . آکندن . انباشتن . رجوع به آکندن شود.
-
آغندن
لغتنامه دهخدا
آغندن . [ غ َ دَ ] (مص ) آکندن .
-
آکنان
لغتنامه دهخدا
آکنان . [ ک َ ] (نف ، ق ) در حال آکندن .
-
آگندن
لغتنامه دهخدا
آگندن . [ گ َ دَ ] (مص ) رجوع به آکندن شود.
-
نیاکندن
لغتنامه دهخدا
نیاکندن . [ ن َک َ دَ ] (مص منفی ) مقابل آکندن . (یادداشت مؤلف ).
-
آنگندن
لغتنامه دهخدا
آنگندن . [ گ َ دَ ] (مص ) آکندن . پر ساختن . انباشتن .
-
ترتین
لغتنامه دهخدا
ترتین . [ ت َ ] (ع مص ) پیه آکندن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ناکندن
لغتنامه دهخدا
ناکندن . [ ک َ دَ ] (مص منفی ) نکندن . مقابل کندن . || نیاکندن . مقابل آکندن .