کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکل اللحم البشري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آکل
لغتنامه دهخدا
آکل . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) خورنده . ج ، آکلین : زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوارآکل و مأکولی ای جان هوش دار. مولوی .- امثال : دنیا آکل و مأکول است .|| مَلِک . سلطان . پادشاه .
-
طین اکل
لغتنامه دهخدا
طین اکل . [ ن ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین خراسانی است . طین نیشابوری . طین حُرّ. گِل خوراکی . و آن را طین مأکول نیز نامند.
-
آکل نفسه
لغتنامه دهخدا
آکل نفسه . [ ک ِ ل ُ ن َ س ِه ْ ] (ع اِ مرکب ) فرفیون . فربیون . افربیون . انفسه . حافظالنحل . حافظالاطفال . تاکوب . لبن سوداء. || کافور. || نفت .
-
آکل المرار
لغتنامه دهخدا
آکل المرار. [ ک ِ لُل ْ م ُ ] (اِخ ) لقب حارث بن عمروبن حجر الکندی ، هیجدهمین از ملوک مَعد، جدّ امروءالقیس شاعر معروف .
-
قابل اکل
لغتنامه دهخدا
قابل اکل . [ ب ِ ل ِ اَ] (ص مرکب ) خوردنی . هر چیز که خورده شود. مأکول .
-
ات اکل
لغتنامه دهخدا
ات اکل . [ اِ ت ِ اُ ] (اِخ ) رجوع به ات اکلس شود.
-
حجر آکل المرار
لغتنامه دهخدا
حجر آکل المرار. [ ح ِ رِ ک ِ لُل ْ م ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن معاویةبن ثوربن مرثع. گویند آنگاه که در نجد آشفتگی و هرج و مرج پیدا آمد مردم آنجا به تبابعه ٔ یمن متوسل شده و برای خود فرمانروائی خواستار گردیدند، وتبع پادشاهی نجد به وی داد و او را بزمین معد ...