کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکليل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اکلیل
لغتنامه دهخدا
اکلیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی . (فرهنگ فارسی معین ). از ستارگان منزلهای قمر و آن سه ستاره است و فاصله هر یک از آنها...
-
اکلیل
لغتنامه دهخدا
اکلیل . [ اِ ] (ع اِ) تاج . (منتهی الارب ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).تاج . تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص 139). تاج . افسر. دیهیم . گرزن . تاج مرصع و بی شبهه این تاج شبیه به تاج یونانیان ...
-
ذات اکلیل
لغتنامه دهخدا
ذات اکلیل . [ ت ُ اِ ] (ع ص مرکب ) چتری . تاجدار. ذواکلیل (گیاه ) .
-
اکلیل الجبل
لغتنامه دهخدا
اکلیل الجبل . [ اِ لُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است از طایفه ٔ نعناعیان در خواص شبیه به بادرنجبویه و از همان طایفه و به زبان فرانسه رمارن گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بقدر ذرعی ، برگش دراز باریک انبوه مایل به سیاهی . چوبش درشت و گلش میان سپ...
-
اکلیل الملک
لغتنامه دهخدا
اکلیل الملک . [ اِ لُل ْ م َ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) نام گیاهی که آنرا بسنگ و بسیه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی است . لگومینوز و به زبان لاتینی ملیلوتوس و به فارسی ناخنک گویند. (ناظم الاطباء). رستنیی باشد که به فارسی گیاه قیصر خوانند و آن زرد به س...
-
جستوجو در متن
-
ذواکلیل
لغتنامه دهخدا
ذواکلیل . [اِ ] (ع ص مرکب ) ذات اکلیل . رجوع به ذات اکلیل شود.
-
هالینوطس
لغتنامه دهخدا
هالینوطس . [ ] (معرب ، اِ) اکلیل الملک . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اکلیل الملک شود.
-
مالیلوطس
لغتنامه دهخدا
مالیلوطس . [ طَ ] (معرب ، اِ) اکلیل الملک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اکلیل الملک شود.
-
ملکا
لغتنامه دهخدا
ملکا. [ ] (اِ) اکلیل الملک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فهرست مخزن الادویه ) . و رجوع به اکلیل الملک شود.
-
موقلون
لغتنامه دهخدا
موقلون . (اِ) گیاهی که اکلیل الملک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دارویی است که به تازی اکلیل الملک گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 373). اسپرک . موفلون . رجوع به اکلیل الملک و اسپرک و موفلون شود.
-
اکالیل
لغتنامه دهخدا
اکالیل .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِکلیل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ اکلیل به معنی تاجها. سربندها. افسرها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اکلیل شود.
-
بسدک
لغتنامه دهخدا
بسدک . [ ب َ دَ ] (اِ) دارویی است که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی است که آن را بَسیَه نیز گویند و اکلیل الملک هم خوانندش . (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی دوایی که اکلیل الملک نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
موفلون
لغتنامه دهخدا
موفلون . (اِ) دارویی که اکلیل الملک نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
شاخک
لغتنامه دهخدا
شاخک . [ خ َ ] (اِمصغر) شاخ خرد. شاخچه . شعبه . || اکلیل الملک را گویند. (شعوری ) (آنندراج ). دارویی که ناخنک و بتازی اکلیل الملک گویند. (ناظم الاطباء).