کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکرام
لغتنامه دهخدا
اکرام . [ اِ ] (ع مص ) گرامی کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (مؤید الفضلاء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گرامی کردن و بزرگ داشتن . (آنندراج ). گرامی داشتن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 18). بزرگ گرفتن . اعزاز...
-
واژههای مشابه
-
اکرام کردن
لغتنامه دهخدا
اکرام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرامی داشتن . گرامی شمردن . احترام کردن : بندگان در خدمت او چون خداوندان شدنداز بس اکرام و خداوندی که با ایشان کند. امیرمعزی (از آنندراج ).پسند آمدش حسن گفتار مردبه نزد خودش خواند و اکرام کرد. (بوستان ).حکایت کنن...
-
جستوجو در متن
-
اکرامات
لغتنامه دهخدا
اکرامات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِکرام . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اکرام شود.
-
کرمی
لغتنامه دهخدا
کرمی . [ ک ُ ما ] (ع اِمص ) ارجمندی . اکرام . (ناظم الاطباء). کرامة. (از اقرب الموارد). یقال : افعل کذا و کرمی لک ؛ یعنی می کنم این کار را جهت اکرام تو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حفاة
لغتنامه دهخدا
حفاة. [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حافی . برهنه پایان . || مبالغه کنندگان در اکرام . (اقرب الموارد).
-
کرامی کردن
لغتنامه دهخدا
کرامی کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احترام نمودن . تعظیم کردن . عزیز داشتن . (ناظم الاطباء): اکرام ؛ کرامی کردن . مکرم ؛ کرامی کردن . (منتهی الارب ).
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ُ ] (ع مص ) ارجمندی و بزرگی . (ناظم الاطباء). کرامت . (از اقرب الموارد). || یقال : افعل کذا و کرماناً لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام و بزرگی تو. (ناظم الاطباء).
-
گرامی کردن
لغتنامه دهخدا
گرامی کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ داشتن . سرفراز کردن . اکرام : که این نامه را نغز و نامی کندگرامی کنش را گرامی کند. نظامی .خدایا در آفاق نامی کنش بتوفیق طاعت گرامی کنش .سعدی (بوستان ).
-
نکوداشت
لغتنامه دهخدا
نکوداشت . [ ن ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نکو داشتن . (یادداشت مؤلف ). رعایت . تفقد. اعزاز. اکرام . رجوع به نکو داشتن شود : عالمی را به نکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قِبَل ِ داشت نداری تو نگاه .فرخی .
-
غوری
لغتنامه دهخدا
غوری . [ ] (اِخ ) حسین بن خرمین غوری . سلطان و صاحب هرات در حدود قرن هفتم هجری بود. شیخ فخرالدین بن خطیب از شهر بامیان نزد او آمد و مورد اکرام قرار گرفت . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 24 و 29 شود.
-
درویش نوازی
لغتنامه دهخدا
درویش نوازی .[ دَرْ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل درویش نواز. اکرام و انعام کردن و نواختن درویش را. درویش داری : به جوانمردی و درویش نوازی مشهوربه توانگردلی و نیک نهادی مشهود.سعدی .
-
لایعرف هراً من بر
لغتنامه دهخدا
لایعرف هراً من بر. [ ی َ رِ ف ُ هَِ رْ رَن ْ م ِ ب ِرر ] (ع جمله ٔ فعلیه ) او نمیشناسد رنج رسان را از راحت رسان یا گربه را از موش یا نافرمانبردار را از فرمانبردار یا رنجش را از اکرام یا گربه بچه را از روباه بچه .
-
ماهی مراتب
لغتنامه دهخدا
ماهی مراتب . [ م َ ت ِ ] (اِ مرکب ) نام قسمی از اعزاز و اکرام باشد که از پیشگاه سلاطین به امراو وزرا مرحمت می گردد. (آنندراج ). یک قسم درجه و رتبه ٔ افتخاری که به شاهزادگان و نجبای هند داده می شود و عبارت از نشانی است به شکل ماهی . (ناظم الاطباء).