کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکراد
لغتنامه دهخدا
اکراد. [ اَ ] (ع اِ)ج ِ کُرد که قومی است از عجم ، اکثر ایشان صحرانشین باشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ کرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : امیرشمس المعالی دو هزار مرد از انجاد اکراد به مدافعت او پیش باز فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 183). و...
-
واژههای مشابه
-
قزلجه اکراد
لغتنامه دهخدا
قزلجه اکراد. [ ق ِ زِج َ اَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 27 هزارگزی جنوب باختری سراب و 8 هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 235 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . ش...
-
جستوجو در متن
-
جوزقان
لغتنامه دهخدا
جوزقان . [ زَ ] (اِخ ) گروهی است از اکراد. (منتهی الارب ). گروهی از اکراد به حلوان . (اقرب الموارد).
-
آتیل
لغتنامه دهخدا
آتیل . (اِخ ) نام دیهی از اکراد بناحیه ٔ زوزان .
-
جلالی
لغتنامه دهخدا
جلالی . [ ج َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از اکراد. (یادداشت مؤلف ).
-
سربج
لغتنامه دهخدا
سربج . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) قبیله ای است از اکراد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طردین
لغتنامه دهخدا
طردین . [ طُ ] (ع اِ) طعامی است مر اکراد را. (منتهی الارب ).
-
زومان
لغتنامه دهخدا
زومان . (اِخ ) گروهی است از اکراد. (منتهی الارب ). طایفه ای از اکراد. (از اقرب الموارد). گروهی از کردها و یا ترکمانها. (ناظم الاطباء)... جبن زومانی و قیل زومی منسوب به زومان است که طایفه ای از اکرادند. (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
علوس
لغتنامه دهخدا
علوس . [ ع َل ْ لو ] (اِخ ) از قلعه های بختیةالاکراد است از ناحیه ٔ ارزن . (از معجم البلدان ). قلعه ایست اکراد را. (از منتهی الارب ).
-
شقاقی
لغتنامه دهخدا
شقاقی . [ ش َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از اکراد آذربایجان که بسبب مهاجرت با ترکان شاهسون مذهب شیعه را پذیرفته اند. (از تاریخ کرد ص 123).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دُنبلی بن نصر. از قبیله ای از اکراد موسوم به دُنبل . یکی از علمای فقه شافعی است .
-
بابان
لغتنامه دهخدا
بابان . (اِخ ) نام طایفه ای از اکراد غربی ایران . (بنقل مصحح مجمل التواریخ گلستانه از گلشن مراد).
-
زازا
لغتنامه دهخدا
زازا. (اِخ ) طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند. (تاریخ کرد رشید یاسمی ص 98). و آنان را لهجه ای است بنام...