کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکتفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکتفا
لغتنامه دهخدا
اکتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) بسنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). بس کردن به . بسندگی . (از یادداشت مؤلف ) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست . ناصرخسرو.و رجوع به اکتفاء شود. || بس . || خشنودی . (ناظم...
-
واژههای مشابه
-
اکتفا کردن
لغتنامه دهخدا
اکتفا کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بس دانستن . بسنده کردن به . قناعت کردن به . (یادداشت مؤلف ) : از دوستان توقع ما ترک دشمنی است ما قانعیم گر به همین اکتفا کنند. محسن تأثیر (ازآنندراج ).زخم دهان شکوه نمایان نمی شودمردم به قدر حاجت اگر اکتفا ...
-
جستوجو در متن
-
ابجال
لغتنامه دهخدا
ابجال . [ اِ ] (ع مص ) بسنده کردن به . اکتفا کردن به . بس کردن از.
-
ظاهرنگر
لغتنامه دهخدا
ظاهرنگر. [ هَِ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه به معنی امور ننگرد و به صور اکتفا کند.
-
باطن بین
لغتنامه دهخدا
باطن بین . [ طِ ] (نف مرکب ) مقابل ظاهربین . (آنندراج ). مقابل قشری . آنکه بظاهر اکتفا نکند. || باریک بین . (آنندراج ).
-
بسندگی
لغتنامه دهخدا
بسندگی . [ ب َ س َ دَ ] (حامص ) مَغنی ، مُغنی ؛ کفایت و بسندگی . (منتهی الارب ). اکتفا. کفاف . || شایستگی . سزاواری .
-
چف چف
لغتنامه دهخدا
چف چف . [ چ َ چ َ ] (ص ، اِ) زنی که آرام نگیرد و به یک شوهر اکتفا نکند و اصل آن جاف جاف است . (از لغت محلی شوشتری ، خطی ).
-
احقب
لغتنامه دهخدا
احقب . [ اَ ق َ ] (اِخ ) ابن احمر. عمروبن احمر باهلی شاعر معروف که شعرش اغلب در لغت مورد استشهاد است و عادةً نام او نیاورند و به قال ابن احمر اکتفا کنند. (مرصع).
-
تزجی
لغتنامه دهخدا
تزجی . [ ت َ زَج ْ جی ] (ع مص )به اندکی روزگار گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بس کردن و اکتفا نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به چیزی بس کردن . (آنندراج ). بچیزی اکتفا کردن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): تزج من دنیاک ب...
-
عبدالقادر
لغتنامه دهخدا
عبدالقادر. [ ع َ دُل ْدِ ] (اِخ ) ابن علی بن یوسف بن محمد المغربی الفاسی المالکی . از بزرگان و شیوخ عصرخود بود. وی به تألیف نپرداخت و به جواب مسائل اکتفا میکرد. به سال 1007 هَ . ق . متولد و در 1091 درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
هست و بود کردن
لغتنامه دهخدا
هست و بود کردن . [ هََ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اکتفا بر چیزی موجود کردن ، مثلاً کرباسی به خیاط دهند تا جامه قطع کند، اوگوید: کرباس کم است . گویند: هست وبود کن ؛ یعنی هر قدر که هست همان جامه تیار کن . (آنندراج ) : یک بوسه دار بیش نباشد لبان یارباید بر...
-
حصنی
لغتنامه دهخدا
حصنی . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به حصن . (الانساب سمعانی ). || منسوب به حصنان . کسائی گفته است : چون تلفظ دو نون حصنینی سنگین بود بیکی اکتفا کردند بر خلاف بحرین که بحرینی گویند. یاقوت گوید: و این دلیل منتقض است به جنّان و جنانی . که سه نون را جمع کرده...
-
رموق
لغتنامه دهخدا
رموق . [ رَ ] (ع ص ) درویش که روزگار را به اندک معیشت گذارد. ج ، رُمُق . (از منتهی الارب ). فقیری که به اندک مایه از معیشت اکتفا کند. (اقرب الموارد) (از متن اللغه ). رامق . (اقرب الموارد). || بدخواه . (از منتهی الارب ). حاسد. (از اقرب الموارد) (متن ا...