کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکبیر
لغتنامه دهخدا
اکبیر. [اِ ] (ص ، اِ) در تداول عوام ، سخت پلید و پلشت و بی دولت . سخت مکروه . سخت شوخگن . عظیم مکروه . شاید از ماده ٔ اکبار عربی به معنی پلیدی کردن . (از یادداشت مؤلف ). پلید. کثیف . زشت . بی ریخت . اکبیری . (فرهنگ فارسی معین ). || ادبار. (فرهنگ لغا...
-
جستوجو در متن
-
اکبیری
لغتنامه دهخدا
اکبیری . [ اِ ] (ص نسبی ) در تداول عوام اکبیر.سخت پلید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکبیر شود.
-
اکبر
لغتنامه دهخدا
اکبر. [ اِ ب ِ ] (ع اِ) اَکبِر. چیزی مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیز شیرینی است . (منتهی الارب ). و رجوع به اکبیر شود.
-
اکبر
لغتنامه دهخدا
اکبر. [ اَ ب َ ] (ع اِ) اِکبِر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چیزی است شیرین مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اِکبِر. عکبر. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اِکبِر و اکبیر شود.