کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکار
لغتنامه دهخدا
اکار. [ اَ ک ْ کا ] (ع ص ، اِ) کشاورز و زارع . ج ، اَکَرَة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برزگر. یعنی مزارع ، ای دهقان که زراعت کند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). برزگر. ج ، اکارون . (مهذب الاسماء) کشاورز. زارع . برزگران . حر...
-
اکار
لغتنامه دهخدا
اکار. [ اِ ] (اِخ ) ژان . شاعر و مؤلف درام نویس فرانسوی عضو آکادمی فرانسه متولد به سال 1848 و متوفی به سال 1921م . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
اکار
لغتنامه دهخدا
اکار. [ اُ ] (اِ) زارع وکشاورز. (ناظم الاطباء). زارع و زراعت کننده . (هفت قلزم ) (برهان ). کشاورز. (مؤید الفضلاء). || باغبان . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (مؤید الفضلاء). باغبان . به هندش کوبری نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). باغبان باشد و به عربی همین م...
-
واژههای همآوا
-
عکار
لغتنامه دهخدا
عکار. [ ع َ ک ْ کا ] (ع ص ) مرد بسیارحمله و بسیار بازگردنده در حرب ، و حمله کننده . (منتهی الارب ). کرار عطاف . (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام پدر قبیله ای از تازیان . (از منتهی الارب ).
-
اکعر
لغتنامه دهخدا
اکعر. [ اَ ع َ ](ع ص ) پرشکم و فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
برزیار
لغتنامه دهخدا
برزیار. [ ب َ ] (ص مرکب ) اکار. برزگر. برزیگر.رجوع به برزگر شود. (المعرب جوالیقی حاشیه ٔ ص 78).
-
اکرة
لغتنامه دهخدا
اکرة. [ اَ ک َ رَ ] (ع اِ) اکره . ج ِ اَکّار یا اَکار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کشاورزان (کانه جمع آکر فی التقدیر و واحدها اکار). (از صراح اللغة): عمله و اکره ، کارگران و برزگران . (یادداشت مؤلف ). برزگران . گویا تقدیراً جمع آکر است . (از اقرب...
-
باب طعام
لغتنامه دهخدا
باب طعام . [ ب ِ طَ ] (اِخ ) نام یکی از دروازه های زرنج سیستان است . (صور الاقالیم اصطخری ) : عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی در آکار، تن او، سر او باب طعام .(تاریخ سیستان ص 211).
-
بازیار
لغتنامه دهخدا
بازیار. (اِخ ) لقب شیخ ابوعلی حسین بن محمدبن احمد اَکّار بود و در شیرازنامه (ص 97) لقب وی بازیار آمده است . رجوع به ابوعلی ،واکار در همین لغت نامه و حاشیه ٔ شدالازار ص 49 شود.
-
طعام
لغتنامه دهخدا
طعام . [ طَ ](اِخ ) (دَرِ...) یکی از دروازه های شهر زرنج بوده است و محمدبن وصیف شاعر یعقوب بن لیث گوید : دَرِ آکار تَن ِ او، سَر او باب طعام .اصطخری گوید: شهر بزرگ سیستان را زرنج نامند و زرنج را شارستانی است و ربضی و شارستان را حصنی و خندقی است و ربض...
-
بئر اریس
لغتنامه دهخدا
بئر اریس . [ ب ِءْ رِ اَ ] (اِخ ) چاهی است در مدینه در مقابل مسجد قبا منسوب به اریس یکی ازیهودان ، و مهر حضرت رسول از دست عثمان بن عفان بسال ششم خلافتش در همین چاه افتاد و هرچه جستند آن را نیافتند. اریس در لغت شامیان به معنای فلاح یا اکار است و جمع آ...
-
عمار خارجی
لغتنامه دهخدا
عمار خارجی . [ ع َم ْ ما رِ رِ ] (اِخ ) وی از رؤسای خوارج در ناحیه ٔ سیستان بود و گاه گاه با یاران خود بر حکام وقت خروج میکرد و مردم را آزار و اذیت می رسانید. از جمله آنگاه که کار صالح بن نصر در «بست » بالا گرفته بود، این عماربه مخالفت با او خروج کر...
-
کازرونی
لغتنامه دهخدا
کازرونی . [ زِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن شهریار کازرونی در روزیکشنبه پانزدهم رمضان سال 532 هَ . ق . در شمال کازرون در خانه ای که پس از مرگ پدر به برادرش حسین بن شهریار رسید زاده شد. پدر و مادرش ،هر دو، اسلام آورده بودند. جدش که زادانفرخ نام داشت و...