کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِفَدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (آنندراج ). شتاب کردن . (المصادر زوزنی ). || درنگ نمودن . از اضداد است . (آنندراج ). || نزدیک گشتن . (آنندراج ). نزدیک شدن . (المصادر زوزنی ). || (ع اِ) مدت و غایت . (آنندراج ).
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف ِ ] (ص ، اِ) بمعنی افتد است که شگفت و عجب و تعجب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). غریب . عجیب . (یادداشت دهخدا). افدستا. (از برهان ). درپهلوی اود یعنی عجیب شگفتی آور. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || ستایش کننده . (برهان ) (آنندراج ) ...
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف ِ ] (ع ص ) شتابنده . (از اقرب الموارد).
-
افد نمودن
لغتنامه دهخدا
افدنمودن . [ اَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعجب اظهار داشتن . شگفتی نمودن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
عفد
لغتنامه دهخدا
عفد. [ ع َ ] (ع اِ) کبوتر، یا مرغی است شبیه کبوتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فهرست مخزن الادویه ).
-
عفد
لغتنامه دهخدا
عفد. [ ع َ ] (ع مص ) هر دوپای فراهم آورده برجستن . (از منتهی الارب ).دو پای را در کنار هم قرار دادن و جهیدن بدون دویدن . (از اقرب الموارد). عَفَدان . رجوع به عفدان شود.
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (آنندراج ). شتاب کردن . (المصادر زوزنی ). || درنگ نمودن . از اضداد است . (آنندراج ). || نزدیک گشتن . (آنندراج ). نزدیک شدن . (المصادر زوزنی ). || (ع اِ) مدت و غایت . (آنندراج ).
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف ِ ] (ص ، اِ) بمعنی افتد است که شگفت و عجب و تعجب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). غریب . عجیب . (یادداشت دهخدا). افدستا. (از برهان ). درپهلوی اود یعنی عجیب شگفتی آور. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || ستایش کننده . (برهان ) (آنندراج ) ...
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف ِ ] (ع ص ) شتابنده . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
افتد
لغتنامه دهخدا
افتد. [ اَ ت ِ ](ص ، اِ) بمعنی ستاینده و ستایش کننده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). ستایش و مدح . (ناظم الاطباء). اَفِد کلاهما شگفت و بتازیش عجب گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). || شگفت و عجب و تعجب . (برهان ). و شگفت . (ناظم الاطباء). || هر چیز عج...
-
افدستا
لغتنامه دهخدا
افدستا. [ اَ دِ ](اِ مرکب ) بمعنی افتدستاست که ستایش عجب و نیکوترین ستایش و حمد خدای عزوجل باشد بزبان پهلوی . (برهان ) (هفت قلزم ). این لفظ کلمتی است مرکب پهلوی : اَفد، شگفت باشد و ستا، ستایش ، چنانکه دقیقی گفت : جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتو...
-
زنش
لغتنامه دهخدا
زنش . [ زَ ن ِ ] (اِمص ) مصدر دوم زدن . زخم . ضربت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اردوان و اسوباران فرازرسیدند و از چنان زنش اَفَد نمود، پرسید این زنش که کرد؟ (کارنامه ٔ اردشیر بابکان ترجمه ٔ صادق هدایت ص 9، یادداشت ایضاً). این اسم مصدر اکنون غیر مستع...
-
استا
لغتنامه دهخدا
استا. [ اِ ] (نف مرخم ) ستایش کننده . (برهان ) (جهانگیری ). ستاینده ، چنانکه گویند: خودستا و خوداستاو بدون ترکیب مستعمل نشود. (رشیدی ). || (اِمص ) ستایش . اسدی در لغت فرس ذیل افدستا آرد: افد شگفت باشد و ستا ستایش چنانکه دقیقی گفت : جز از ایزد توام خد...