کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِفاده، فیس و افاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فیس
لغتنامه دهخدا
فیس . (اِ) تکبر. غرور. افاده . (فرهنگ فارسی معین ). عجب . کبر. بطر. (یادداشت مؤلف ). لاف زدن . خودستایی . (یادداشت دیگر).
-
فیس کردن
لغتنامه دهخدا
فیس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افاده کردن . کبر نمودن . خودنمایی . لاف زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فیس شود.
-
نخوت داشتن
لغتنامه دهخدا
نخوت داشتن . [ ن َخ ْ / ن َخ ْ وَ ت َ ] (مص مرکب ) باد کردن . فیس کردن . افاده داشتن . متکبر بودن .
-
چسی آمدن
لغتنامه دهخدا
چسی آمدن . [ چ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، لاف و گزاف زدن . پز دادن . قمپز آمدن . خودنمایی و خودستایی کردن . فیس و تکبر کردن . افاده ، در تداول عامه .
-
فیسو
لغتنامه دهخدا
فیسو. (ص نسبی ) بسیارکبر. که بسیار فیس کند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فیس و فیس کردن شود.
-
تراسی
لغتنامه دهخدا
تراسی . [ ت َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب به ترسه ، که سپرفروش و سپرسازی را افاده می کند. (سمعانی ).
-
آک
لغتنامه دهخدا
آک . (پسوند) ر تباک و خاشاک و خباک و سوزاک و فغاک و کاواک و مغاک و نماک ، حرف نسبت است . و در خوراک و پوشاک افاده ٔ لیاقت کند.
-
چسی
لغتنامه دهخدا
چسی . [ چ ُ ] (حامص ) پُز و افاده ٔ بسیار و لاف و گزاف . در تداول عامه اصطلاحی است که بیشتر با فعل آمدن بیان شود. رجوع به چسی آمدن شود.
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ -َدْ] (ضمیر) -َد. در آخر صورت مفرد امر آید و افاده ٔ مفرد مغایب حال و استقبال کند: رود، کند، آید، شود.
-
فیرنده
لغتنامه دهخدا
فیرنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) با ناز خرامنده . || تکبر و افاده کننده . || مسخره کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فیر و فیریدن شود.
-
بانخوت
لغتنامه دهخدا
بانخوت . [ ن َ وَ ] (ص مرکب ) (از: با + نخوت ) که نخوت دارد. فخور. متکبر. معجب . از خود راضی . بافیس و افاده .
-
بادفیس
لغتنامه دهخدا
بادفیس . (اِ مرکب ) با باد و فیس (در گناباد خراسان ). لاف زن . رجوع به باد و فیس شود. لاف زدن و خود را پرباد کردن . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ).
-
گو
لغتنامه دهخدا
گو. (حرف ربط) کلمه ٔ ارتباط به معنی خواه و اگرچه . (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب گواینکه ذیل «گو» (نف ) شود. و افاده ٔ معنی فرض و خیال هم کند. (آنندراج ).
-
صالح الحدیث
لغتنامه دهخدا
صالح الحدیث . [ ل ِ حُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح علم درایةالحدیث ) افاده ٔ مدح معتدٌبه کند و دور نیست که مفید وثاقت هم باشد. رجوع به صالح شود.
-
ملحی
لغتنامه دهخدا
ملحی . [ م ِ حی ی ] (ع ص نسبی ) نمک فروش . (مهذب الاسماء). منسوب است به ملح که نمک فروش و عمل او را افاده کند. (از الانساب سمعانی ).