کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَلَنگُو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
النگو
لغتنامه دهخدا
النگو. [ اَ ل َ ] (اِ) حلقه ٔفلزی یا شیشه ای که زنان برای زینت در دست کنند. (فرهنگ نظام ). قسمی دست برنجن از بلور یا طلا یا نقره . بازوبند. دست آورنجن . دست رنجن . دستانه . سِوار. برای اطلاع از انواع النگو و بازوبند، رجوع به بازوبند شود.
-
چوب النگو
لغتنامه دهخدا
چوب النگو. [ اَ ل َ ] (اِ مرکب ) چوبی است مخروطی شکل که برای بزرگ کردن و صاف کردن النگو بکار میرود.
-
واژههای همآوا
-
النگو
لغتنامه دهخدا
النگو. [ اَ ل َ ] (اِ) حلقه ٔفلزی یا شیشه ای که زنان برای زینت در دست کنند. (فرهنگ نظام ). قسمی دست برنجن از بلور یا طلا یا نقره . بازوبند. دست آورنجن . دست رنجن . دستانه . سِوار. برای اطلاع از انواع النگو و بازوبند، رجوع به بازوبند شود.
-
جستوجو در متن
-
غویشات
لغتنامه دهخدا
غویشات . [ غ ُ وَ ] (ع اِ) نوعی بازوبند و النگو. (دزی ج 2 ص 231).
-
برة
لغتنامه دهخدا
برة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) هر نوع حلقه از قبیل النگو و گوشوار و خلخال . ج ، بُری ̍، بُرین ، بِرین ، بُرات . || حلقه ٔ مسین یا موئین که در بینی اشتر کنند و زمام در آن بندند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دست اورنجن
لغتنامه دهخدا
دست اورنجن . [ دَ اَ / اُو رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست آورنجن . دست برنجن . النگو. دست بند : من از دست دل پرشیون خویش همی پیچم چو دست اورنجن خویش . عطار (از آنندراج ).و رجوع به دست آورنجن و دست برنجن در ردیفهای خود شود.
-
دست آورنجن
لغتنامه دهخدا
دست آورنجن . [ دَ وَ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست اورنجن . دستاورنجن . دستینه بود که زنان در دست کنند. (جهانگیری ). دستینه است و آنرا از طلا و نقره و غیر آن هم سازند. (برهان ) (آنندراج ). دست برنجن . دست آبرنجن . دست ابرنجن . دست ورنجن . دستیانه . دستبند....
-
دستانه
لغتنامه دهخدا
دستانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دست برنجن . النگو. (یادداشت مرحوم دهخدا). || موزه ٔ دست . (آنندراج ). دستکش . (ناظم الاطباء). چیزی است از پوست یا پشم که بجهت دفع اذیت سرما به دست پوشند.(لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). قولچاق . || چیزی است از پارچه...
-
دست برنجن
لغتنامه دهخدا
دست برنجن . [ دَ ب َ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دستینه ای باشد از طلا و نقره و مانند آن که زنان بر دست کنند. (برهان ) (از آنندراج ).زیوری است مانند حلقه که زنان بر ساعد پوشند و به هندی کنگن گویند. (غیاث ). به فتح باء است برای اینکه فتحه بدل «آ» می باشد و اص...
-
یاره
لغتنامه دهخدا
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) دست برنجن را گویند و آن حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیر آن که بیشتر زنان در دست کنند و یارق معرب آن است و به عربی سوار گویند. (برهان ). دست برنجن را گویند و یارق معرب آن است . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ).زیوری است که ب...
-
ساخت
لغتنامه دهخدا
ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها ساخت تهران است . ماشین فلاحتی ساخت آ...