کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَرَج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرج
لغتنامه دهخدا
آرج . [ رَ ] (اِ) آرنج . آرنگ . آرن . وارن . رونکک . مرفق . آرَت . || نام پرنده ای . (برهان ). و رجوع به آرت شود.
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ ] (اِ) ارز. ارزش . (برهان ). اخش . بها. (برهان ). قیمت . (اوبهی ) (برهان ) : زمانه بمردم شد آراسته وزو ارج گیرد همی خواسته . فردوسی .بهر جای زر را فشاند همی که او ارج زر را نداند همی . فردوسی .سپرد آن زمین گیو را شهریاربدو گفت برخور تو از ...
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ ] (اِخ )قصبه ای است از ولایت فیروزکوه طبرستان . (آنندراج ).
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ ] (ع اِ) بوی خوش . (مهذب الاسماء).
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ ] (ع مص ) برانگیختن بر. ورغلانیدن به .
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ رَ ] (ع اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ). اریج . اریجه . خوش بوی . || داروی خوشبو.
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ رَ ] (ع مص ) دمیدن بوی خوش . || آواز بگریه بلند کردن : اَرِج الناس . (منتهی الارب ).
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ رَ ] (ع مص ) دمیدن بوی خوش . برانگیخته شدن بوی خوش . بوی خوش دادن .
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ رَج ج ] (ع ص ) باریک و درازابرو و گشاده ابرو. || جانور فراخ گام .
-
ارج
لغتنامه دهخدا
ارج . [ اَ رِ ] (ع ص ) هر چیز که خوشبودار باشد. (غیاث اللغات ). بویا، یعنی داروی خوشبو.
-
چشمه ارج
لغتنامه دهخدا
چشمه ارج . [ چ َم َ اَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 230).
-
واژههای همآوا
-
عرج
لغتنامه دهخدا
عرج . [ ع َ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (از منتهی الارب ).
-
عرج
لغتنامه دهخدا
عرج . [ ع َ ] (اِخ ) منزلی است در راه مکه از آن منزل است عبداﷲبن عمروبن عثمان العرجی شاعر. (منتهی الارب ). موضعی است بین مکه و مدینه و عرجی شاعر منسوب بدانجاست .
-
عرج
لغتنامه دهخدا
عرج . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است به حجاز که نخلستان بسیار دارد. (منتهی الارب ).