کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَبر پیچندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبر
لغتنامه دهخدا
آبر. [ ب ِ ] (ع ص ) آنکه تأبیر خرمابن کند. خرماگشن دهنده . (مهذب الاسماء). رجوع بتأبیر شود.
-
آبر
لغتنامه دهخدا
آبر. [ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای از سیستان ، و ابوالحسن محمدبن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری از ائمه ٔ حدیث بدانجا منسوب است . (معجم البلدان ).
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ] (اِخ ) قریه ای از قراء بسطام دارای چمنی باطراوت که آنرا چمن ابر گویند و از ابربه فندرسک استراباد راهی است هشت فرسنگ مسافت آن .
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ] (ع مص ) نیش زدن کژدم . || سوزن و نیش خورانیدن سگ را در نان و جز آن . || گشن دادن خرمابن را.
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه ) بَر. ب ِ : پس این داستان کش بگفت از فیال ابر سیصد و سی ّ وسه بود سال . ابوشکور.همیدون جهان برتو سازم سیاه ابر خاک آرم ترا این کلاه . فردوسی .ابر بی گناهیش نخجیر، زارگرفتند شیون ، بهر کوهسار. فردوسی .ابر داه و دو، هفت شد ک...
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ب َرر ] (ع ن تف ) نیکوکارتر. نیکمردتر: اَبَرﱡ من العملس (عملس نام مردی که مادر خویش بر دوش به حج بردی ). || (ص ) ساکن دشتهای دوردست .
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اِبْره . اِبار. اِبَرات . سوزنها. نیشها.
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اُ ب ُ ] (اِخ ) نام آبهائی بنی تمیم را و آن به اُبُر حجاج معروف است .
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اُ ب ُ ] (اِخ )نام دهی به سجستان و از آنجاست محمدبن حسین حافظ.
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر.[ اَ ] (اِ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب . سحابه . میغ. غیم . غمام . غمامه . عنان . (دهار). بارقه . مزن . غین . توان . عارض . اسهم : درخش ار نخندد بگاه بهارهمانا نگرید چنین ابر زار. ابوشکور.پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ا...
-
گل ابر
لغتنامه دهخدا
گل ابر. [ گ ُ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تکه ٔ ابر. قطعه ٔ ابر. (آنندراج ) (بهار عجم ) (غیاث ) : چرا خرقه پوشی نزیبد به شاه گل ابر زیباست بر دور ماه . ملاطغرا (از آنندراج ).در شفق هر گل ابر آینه خورشید است روی پوشیده و صد جای نمایان ش...
-
ابر کهن
لغتنامه دهخدا
ابر کهن . [ اَ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسفنج . اسفنجه . ابر مرده . رغوةالحجامین . نشکرد گازران .
-
ابر مرده
لغتنامه دهخدا
ابر مرده . [ اَ رِ م ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسفنج . اسفنجه . رغوةالحجامین . ابر کهن . نشکرد گازران . رجوع به ابر کهن شود.
-
تیره ابر
لغتنامه دهخدا
تیره ابر. [ رَ / رِ اَ ] (اِ مرکب ) ابر تیره . ابر سیاه . ابر تار و مظلم : تو گفتی برآمد یکی تیره ابرهوا شد بکردار کام هژبر. فردوسی .همانگه برآمد یکی تیره ابرکند روی گیتی چو چرم هژبر. اسدی .رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
ماه ابر کوهان
لغتنامه دهخدا
ماه ابر کوهان . [ اَ ب َ ] (اِ مرکب ) از آهنگهای موسیقی است . و رجوع به ماه برکوهان شود.