کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
او (ان مرد) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آو
لغتنامه دهخدا
آو. (اِ) آب : کی تواند که همچو ماغ چکاوبزند غوطه در میانه ٔ آو. سنائی یا لطیفی ؟دستی که جود با کف او آشناوش است دستی که آو در یم او آشناوراست . شرف شفروه .بیت شرف شفروه شاهد این دعوی نتواند بود، چه آو را آب هم توان خواند بی آنکه تغییری در معنی و وزن ...
-
کیاله او
لغتنامه دهخدا
کیاله او. [ ل َ / ل ِ اَ / اُو ] (اِ مرکب ) آب چکیده ای از ماست . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
اسپی آو
لغتنامه دهخدا
اسپی آو. [ اِ ] (اِخ ) سفیدآب مازندران . رجوع به سفیدآب و سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 157 بخش انگلیسی شود.
-
بارده او
لغتنامه دهخدا
بارده او. [ دَ ] (اِخ ) یکی از حکمرانان مشهور هند است . وی پس از تسخیر شهر قانوج واقع در شمال نهر هندو آنجا را پایتخت خود قرار داد و پس از آن بسایر کشورهای هند نیز نفود کرد و عنوان «مهراچه » یعنی ملک الملوک بخود گرفت . اخلاف وی تا سال 400 م . این عنو...
-
او ادنی
لغتنامه دهخدا
او ادنی . [ اَ اَ نا ] (ع ق مرکب ) یا نزدیک تر. یا آنکه نزدیک تر : فکان قاب قوسین او ادنی (قرآن 9/53).حریف خاص او ادنی محمد کز پی جاهش سرآهنگان کونین اند سرهنگان درگاهش .خاقانی .
-
بر او
لغتنامه دهخدا
بر او. [ ب َ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + او) علیه کسی . به زیان کسی . ضد او.
-
جستوجو در متن
-
لحم
لغتنامه دهخدا
لحم . [ ل َ ح ِ ] (ع اِ) شیربیشه . || (ص ) مرد گوشتناک . (منتهی الارب ).آنکه گوشت دارد. (مهذب الاسماء). || مرد گوشتخوار. || مرد خواهان و آرزومند گوشت . (منتهی الارب ). آنکه آرزوی گوشت کند. (مهذب الاسماء).- بازٌ لحم ؛ باز گوشتخوار یا آزمند گوشت . (من...
-
ممنون
لغتنامه دهخدا
ممنون . [ م َ ] (ع ص ) مرد سست . || مرد توانا. از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد. ...
-
تأکید لفظی
لغتنامه دهخدا
تأکید لفظی . [ ت َءْ دِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تکرار لفظ اول را تأکید لفظی خوانند. (از تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون بنقل از اتقان آرد: تأکید لفظی یا تأکید صریح عبارت از تکرار لفظ اول یا لفظ مکرر است . و تکرار ممکن است به لفظ...
-
کرش
لغتنامه دهخدا
کرش . [ ک َ] (ع مص ) به شکنبه درآوردن چیزی را. به شکنبه درآوردن چیزی و قول الرجل بعد ما کلفته امرا: ان وجدت الی ذلک فاکرش . گویند مردی گوسپندی کشت و آن را تکه تکه کرد و آن تکه ها را در شکنبه ٔ وی داخل نمود تا طبخ کندکسی به آن مرد گفت : کله ٔ گوسپند ر...
-
زناء
لغتنامه دهخدا
زناء. [ زَ ](ع ص ) کوتاه گرداندام . || آنکه او را کمیز به شتاب گرفته باشد. یقال : رجل زناء؛ یعنی مرد تنگ آمده به قضای حاجت . فی الحدیث : نهی ان یصلی الرجل وهو زناء. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سایه ٔ تنک . (من...
-
ابدح
لغتنامه دهخدا
ابدح . [ اَ دَ ] (ع ص ، اِ) فضای فراخ . || مرد درازبالا. || ستور فراخ پهلو. || ابدح و دبیدح ؛ لاش ماش . حکی الاصمعی ان الحجاج قال لجبلة قل لفلان اکلت مال اﷲ بأبدح و دبیدح فقال له جبلة خواسته ٔ ایزد بخوردی بلاش ماش . (میدانی ).
-
ذئرة
لغتنامه دهخدا
ذئرة. [ ذَ ءِ رَ ] (ع ص ) تأنیث ذَئِر. || امراءة ذئِرة؛ زنی ناسازوار با شوی . ذئر. ذائر. || ناپسند. || سختی . || سختی حرب . || شؤنک ذئرة، یا ان ّ شؤنک لذئرة؛ ای دموعک فیها تنفش کتنفش الغضبان یعنی در مجاری اشک تو دم زدنهائی است چون دم زدن مرد خشمنا...
-
رهبوت
لغتنامه دهخدا
رهبوت . [ رَ هََ ] (ع اِ) ترس : رهبوت خیر لک من رحموت ؛ ای لان ترهب خیر لک من ان ترحم . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (ناظم الاطباء). ترس . (دهار) (آنندراج ).ترس بزرگ . (از اقرب الموارد) || (ص ) رجل رهبوت ؛ مرد ترسناک . (از متن اللغة) (ناظم الاطباء)...