کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اویشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اویشن
لغتنامه دهخدا
اویشن . [ اَ ش َ ] (اِ) بر وزن کشیدن سعتر را گویند و بعضی گویند نوعی از سبزی خوردنی است که در میان پیاز و ترب کارندش . (مؤید الفضلاء).
-
اویشن
لغتنامه دهخدا
اویشن . [ اَ ش ِ ] (اِ) نگاه و نظر و دیدار. (ناظم الاطباء). بصارت و بینایی . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
آویشن
لغتنامه دهخدا
آویشن . [ ش َ ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه . آویش . اوشه . اوشن . یوشن . پودنه ٔ برّی . پودینه ٔ صحرائی . پودنه ٔ کوهی . زلف شاهدان : چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن . ناصرخسرو.اکنون نچرد گوزن در صحراجز سنبل و کرویا و آویشن ....
-
واژههای همآوا
-
آویشن
لغتنامه دهخدا
آویشن . [ ش َ ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه . آویش . اوشه . اوشن . یوشن . پودنه ٔ برّی . پودینه ٔ صحرائی . پودنه ٔ کوهی . زلف شاهدان : چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن . ناصرخسرو.اکنون نچرد گوزن در صحراجز سنبل و کرویا و آویشن ....
-
جستوجو در متن
-
صاتر
لغتنامه دهخدا
صاتر. [ ت ِ ] (ع اِ) صعتر است که به فارسی آویشن خوانند. (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به آویشن شود.
-
صعتر فارسی
لغتنامه دهخدا
صعتر فارسی . [ ص َ ت َ رِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آویشن شیرازی . آویشن است که رنگ آن بسیاهی گراید.
-
آبشن
لغتنامه دهخدا
آبشن . [ ش َ ] (اِ) سعتر. آویشن .
-
آویشنه
لغتنامه دهخدا
آویشنه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ) آویشن .
-
صاتری
لغتنامه دهخدا
صاتری . [ ت ِ ] (ع اِ) صعتر است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به آویشن شود.
-
اونیطس
لغتنامه دهخدا
اونیطس . [ اُ طِ ] (اِ) نوعی صعتر. قسمی آویشن . (یادداشت مؤلف ).
-
زعتر
لغتنامه دهخدا
زعتر. [ زَ ت َ ] (ع اِ) صعتر. آویشن . پودنه ٔ صحرائی . (از دزی ج 1 ص 591). سعتر. صعتر. آویشن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
آوشن
لغتنامه دهخدا
آوشن . [ ش َ ] (اِ) آویشن . اَوشن . یَوشن . سَعتر.و اینکه بعض فرهنگ نویسان کاکوتی را مرادف دیگر این کلمه آورده اند غلط است ، چه کاکوتی گیاه دیگری است .