کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اورس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اورس
لغتنامه دهخدا
اورس . [ اَ وِ ] (اِ) درخت سرو کوهی . (ناظم الاطباء). بفتح اول و سکون واو و کسر رای مهمله سرو کوهی .(هفت قلزم ). بفتح اول و کسر ثانی سرو کوهی . (از آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). عرعر. (برهان )0
-
واژههای مشابه
-
گل آورس
لغتنامه دهخدا
گل آورس .[ گ ُ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 52000گزی جنوب خاوری بافت و 4000گزی جنوب راه مالرو به زنجان و اسفندقه . دارای 9 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
ذبیان
لغتنامه دهخدا
ذبیان .[ ذِب ْ ] (اِخ ) دسته ای از واحه ها بالجزایر در ایالت قسطنطین بدانسوی اورس .
-
ایراس
لغتنامه دهخدا
ایراس . (ع مص ) (از «ورس ») زرد شدن برگ درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زرد شدن برگ درخت پس از آنکه بجایی رسیده باشد. (تاج المصادر بیهقی ): اورس الرمث ؛ زرد شد برگهای رمث پس از رسیدگی . (ناظم الاطباء). || اورس المکان ایراساً؛ درخت ورس رویانید آنجای...
-
لاکردر
لغتنامه دهخدا
لاکردر. [ ک ُ دِ ] (اِخ ) ژان باپتیست هانری ، لوپر. واعظ فرانسوی و از خطبای عالیقدر سده ٔ نوزدهم . مولد رِسِی - سور - اورس (کت -دُر) . (1802-1861 م .).
-
اسوالبارد
لغتنامه دهخدا
اسوالبارد. [ اِ ] (اِخ ) (ساحل سرد)، نامی است که ازسال 1925 م . در اِسْپیتزبِرگ بجزیره ٔ اورس و دیگر زمینهای قطبی متعلق به نروژ داده اند، مساحت آن 63000 گز مربع، دارای 800 تن سکنه . کرسی آن لُنژِیربیِن .
-
روس
لغتنامه دهخدا
روس . (اِخ ) در استی اوریسگ ، در گیلکی اورس ، نام قوم ساکن روسیه . بخش اعظم ملت روسیه از لحاظ نژاد به دو دسته ٔ بزرگ تقسیم می شوند: خانواده ٔ هندواروپایی و خانواده ٔاورال وآلتایی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گروهی که بلاد آنها بسرحد صقالبه و ترک پ...
-
راجس
لغتنامه دهخدا
راجس .[ ج ِ ] (اِخ ) نام یکی ازشهرهای ماد شرقی که تا اکباتان ده روز راه بوده است و در کتاب توبی ذکری از آن بمیان آمده است همچنانکه توقف گاه دیسرائلیت بوده است در ایامی که بوسیله شلمانسر بدانجا تبعید شده بود اسکندر نیز در 331 م . بعد از یک زمین لرزه چ...
-
چارده سنخاص
لغتنامه دهخدا
چارده سنخاص . [ دِ هَِ س ِ ] (اِخ ) از راه بجنورد که بطرف عراق میایند بعد از دو سه منزل به چارده سنخاص سنخاص میرسند قبل از ورود بجلگه از قریه ٔ دربند که واقع در دربندی است که نیم فرسخ امتداد دارد و عرضاً تنگ میباشد عبور میشود. چارده سنخاص مابین اسفرا...
-
ابهل
لغتنامه دهخدا
ابهل .[ اَ هََ / اُ هَُ / اَ هَُ / اِ هَِ ] (ع اِ) وهل .صفینه . و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ که برگش به گز (طرفا) و بارش به نبق ماند و جوهری او را بغلط عرعر شم...
-
ارس
لغتنامه دهخدا
ارس . [ اُ ] (اِ) سرو کوهی . (جهانگیری ) (آنندراج ). شعوری بکسر راء آورده گوید: درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار نوشته اند. (شعوری ).گونه ایست از سرو کوهی که آنرا به خراسان اُرس نامند و در جاده ٔ چالوس وگچسر هورَس گویند و در نوده بنام اَورَس مشهور...
-
سرو
لغتنامه دهخدا
سرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» (فرهنگ وندیداد ص 206) و «سرب » (بندهشن ص 116)،طبری «سور» (سرو) (واژه نامه ص 448)، عربی «سرو»، سریانی «شربینا» (بضم اول )،اکدی «شورمنو» . اصل کلمه اکدی است . (معجمیات عربیه - سامیه ص 221). فرانسوی «سیپره » . «کوپرسوس ...
-
عرعر
لغتنامه دهخدا
عرعر. [ ع َ ع َ ] (ع اِ) درخت سرو کوهی است . گویند میان آن درخت و نخل خرما عداوت است و یک جا نرویند. (برهان قاطع). درخت سرو پیوسته سبز، فارسی است . (منتهی الارب ). درختی است از قسم سرو، و این در اصل فارسی است . (آنندراج ). درختی است که قسمی از سرو با...