کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوج مرکزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آوج
لغتنامه دهخدا
آوج . [ وَ ] (اِخ ) آوه . نام محلی براه قزوین و همدان ، میان یولچی و سلطان بلاغ در 262500 گزی طهران ، و در آنجا پست خانه و تلگرافخانه هست .
-
گردنه ٔ آوج
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ آوج . [ گ َ دَ ن َ ی ِ وَ ] (اِخ ) گردنه ای است که مابین همدان و قزوین واقع است .
-
اوج سرو
لغتنامه دهخدا
اوج سرو. [ اَ س َ ] (اِ مرکب ) نام نغمه ایست از موسیقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
زاغ ده
لغتنامه دهخدا
زاغ ده . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خوارچ بخش مرکزی شهرستان آمل . واقع در 10000گزی شمال آمل و 4000گزی خاور راه آمل به محمودآباد. منطقه ٔ آن دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و زبان اهالی مازندرانی و فارسی و آب آن از رودخانه ٔ هراز و چشمه ٔ اوج آبا...
-
درجزین
لغتنامه دهخدا
درجزین . [ دَ ج َ ](اِخ ) درگزین . نام یکی از دهستانهای بخش رزن شهرستان همدان . این دهستان در قسمت مرکزی بخش واقع و محدوداست : از طرف شمال به دهستان سردرود همین بخش ، از طرف خاور به دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین ، از طرف جنوب بخش نوبران ، از طرف...
-
رزن
لغتنامه دهخدا
رزن . [ رَ زَ ] (اِخ ) نام بخش و نیز قصبه ٔ مرکز بخش رزن شهرستان همدان . ادارات دولتی قصبه : بخشداری ، دارایی ، پست و تلگراف ، اقتصاد، غله و نان ، دسته ٔ ژاندارمری . بوسیله ٔ تلفن با شهرهای مجاور ارتباط دارد. سکنه ٔ آن 1500 تن . محصولات عمده ٔ آن غلا...
-
بلغارستان
لغتنامه دهخدا
بلغارستان . [ ب ُ رِ ] (اِخ ) جمهوری سوسیالیستی واقع در جنوب شرقی اروپا در شبه جزیره ٔ بالکان . وسعت آن 110840 کیلومتر مربع و جمعیتش 7629254 تن است . از شمال به دریای سیاه از جنوب به قسمت اروپایی ترکیه و یونان ، از غرب به یوگسلاوی ، و از شرق به رومان...
-
بیدر
لغتنامه دهخدا
بیدر. [ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی بوده در هند که دارالملک دکن حساب میشده . احمدشاه بهمنی بنام خود احمدآباد ساخته دارالملک کرد و او را ولی مینامیدند و بدرویشان اخلاص و ارادت میورزیده خاصه با سید نورالدین نعمةاﷲ ولی که در کرمان میزیسته و آثار مرقد و بارگا...
-
کرکس
لغتنامه دهخدا
کرکس . [ ک َ ک َ ] (اِ) کرگس . مرغ مردارخوار که دژکاک و به تازی نسر گویند. (ناظم الاطباء). مرغ مردارخوار باشد و به عربی نسر گویند. (برهان ). مردارخوار. لاشخور. دال . لشخور. (یادداشت مؤلف ). نسر. (نصاب ) (زمخشری ). رخم . عجوز. رخمه . ام عجینه . نَهضَ...
-
مرکز
لغتنامه دهخدا
مرکز. [ م َ ک َ ] (ع اِ) میانه ٔ دائره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نقطه که میان دائره ٔ پرگار می باشد.(غیاث ). نقطه ٔ پرگار. (مهذب الاسماء). دنگ . در اصل این لفظ صیغه ٔ اسم ظرف از رکز بالفتح است که به معنی چیزی نوکدار مثل نیزه و جز آن در زمین...
-
نقطه
لغتنامه دهخدا
نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) هولک . (لغت نامه ٔ اسدی ). نقطة. خجک سیاهی بر سپیدی یا عکس آن خجک که بر حرف معجم گذارند. خال . لکه . تیل . داغ . (ناظم الاطباء). کله . دنگ . چیزی قابل اشاره ٔ حسیه غیرقابل انقسام مطلقاً. (یادداشت مؤلف ) : یک نقطه ن...
-
ری
لغتنامه دهخدا
ری . [ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است قدیم که در عهد هخامنشی بین دربند (دروازه ٔ بحر خزر)و دریای خزر و ماد قرار داشت ولی جزء ماد بزرگ به شمار می آمد. داریوش در کتیبه ٔ بیستون از آن یاد کرده است . (فرهنگ فارسی معین ). رقا، رگا، رگها، راک و راگ صورتهای پهلوی...
-
شیراز
لغتنامه دهخدا
شیراز. (اِخ ) نام شهری دلگشا در فارس که اکنون حاکم نشین این مملکت است و شراب آنجا در خوبی معروف همه ٔ عالم و موطن شیخ سعدی و خواجه حافظ و مقبره ٔ آنها در این شهر مزار عامه . (ناظم الاطباء). نام شیراز ظاهراً در الواح عیلامی مکشوف در تخت جمشید به صورته...
-
ایران
لغتنامه دهخدا
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز بصور «ایرون »، «ایرو» و «ایر» بخود اطلاق کرده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمات آریا، آ...