کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوتار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوتار
لغتنامه دهخدا
اوتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). به معنی تارهای ساز و رودهای کمان . (غیاث اللغات از منتخب اللغة). زه ها. (نوروزنامه ). زه های کمان : گه از الحان مرغان گه ز اوتارخبر آرند جانت را...
-
واژههای مشابه
-
ام اوتار
لغتنامه دهخدا
ام اوتار. [ اُ م م ِ اَ ] (ع اِمرکب ) سیم مهم چنگ . شاه سیم . ام الاوتار : عدوت گر نبود گو مباش کان بدرگ بریشمی است بر این ارغنون سرآهنگی بقاء جان تو بادا که ام اوتارست که گر بلغزد پایش قفا خورد چنگی . اثیراخسیکتی (از تاج المآثر).رجوع به ام الاوتار و...
-
واژههای همآوا
-
اوطار
لغتنامه دهخدا
اوطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَطَر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). حاجات . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به وطر شود.
-
جستوجو در متن
-
مستحمشة
لغتنامه دهخدا
مستحمشة. [ م ُ ت َ م ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث مستحمش . || أوتار مستحمشه ؛ اوتار و زه های باریک . (منتهی الارب ). رجوع به استحماش و مستحمش شود.
-
شلیاق
لغتنامه دهخدا
شلیاق . [ ش َ ] (اِ) نام آلتی از آلات موسیقی یونانی و رومی ذات اوتار شبیه به چنگ . (مفاتیح ).
-
پیانو
لغتنامه دهخدا
پیانو. [ ن ُ ] (ایتالیائی ، اِ) نام یکی از آلات موسیقی . نام دستگاهی که بدان نوازند. از ذوات الاوتار است و اوتار آن فلزی است .
-
ام الاوتار
لغتنامه دهخدا
ام الاوتار. [ اُم ْ مُل ْ اَ ](ع اِ مرکب ) آنچه در وقت ضرب ناخن بدان آید. (لباب الالباب ج 2 صص 224-225) وتری از اوتار چنگ . (آلت موسیقی ). سیم مهم ساز. شاه سیم . و رجوع به ام اوتار شود.
-
ونج
لغتنامه دهخدا
ونج . [ وَ ن َ ] (ع اِ) نوعی از اوتار یا رودجامه و رباب و چغانه . (منتهی الارب ) (مفاتیح العلوم خوارزمی ) (اقرب الموارد). و این معرب ونه ٔ فارسی است . (اقرب الموارد).
-
طرنگست
لغتنامه دهخدا
طرنگست . [ طَ رَ گ َ ] (اِ) آوازه ٔ سازها که از اوتار باشد. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). آواز تار سازهای ذوی الاوتار.
-
حمشة
لغتنامه دهخدا
حمشة. [ ح َ م ِ ش َ /ح َ ش َ ] (ع ص ) لثة حمشة؛ لثة کم گوشت . || اوتار حمشة؛ باریک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
یاتوغان
لغتنامه دهخدا
یاتوغان . (اِ) از مطلقات آلات ذوات الاوتار و آن سازی بود بر هیئت تخته ای مطول و بر آن هفده وتر بندند و آن را ساعد نباشد و ملاوی اعنی کوشکها نیز نباشد. اصطخاب آنها بر خرکهاکنند به هر وتری حاملی سازند وآن وتر را بر ظهر آن حامل نهند و به حرکت آن حوامل ا...
-
دساتین
لغتنامه دهخدا
دساتین . [ دَ ] (معرب ، اِ) ج ِ دَستان . (آنندراج ). جمع عربی دستان است . (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه . (آنندراج ). || صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود.