کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوتاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوتاد
لغتنامه دهخدا
اوتاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَد. میخ ها. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ).- اوتاد ارض ؛ کوههای روی زمین : والجبال اوتاداً. (قرآن 7/78).- اوتاد بلاد ؛ رؤسای آن .- اوتادفم ؛ دندانها. || (اصطلاح صوفیه ) اقطاب و بزرگان ، ...
-
واژههای مشابه
-
هفت اوتاد
لغتنامه دهخدا
هفت اوتاد. [ هََ اَ / اُو ] (اِ مرکب ) هفت تن . مردان علوی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هفت تنان شود.
-
جستوجو در متن
-
وتدالارض
لغتنامه دهخدا
وتدالارض . [وَ ت َ دُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) یکی از اوتاد اربعه ٔ منجمین . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رجوع به وتد شود.
-
زایلة
لغتنامه دهخدا
زایلة. [ ی ِ ل َ ] (ع ص ) اوتاد... رجوع به اوتاد زائله و وتد شود. || بیوت ... منجمین منطقةالبروج را بچندین طریق منقسم به دوازده قسم کنند و هر قسم را بیت گویند... و آن چهار (بیت ) که مقدم بر اوتادند یعنی دوازدهم و نهم و ششم و سوم را بیوت زائله گویند. ...
-
سالار حج
لغتنامه دهخدا
سالار حج . [ رِ ح َج ج ] (اِخ ) یکی از اوتاد است و گور او در بخارااست در جانب قبله مزار امام ابوبکر فضل . گویند آن بزرگ سی و پنج حج گزارده است . (تاریخ ملازاده ص 33).
-
لچمن
لغتنامه دهخدا
لچمن . [ ] (اِخ ) نام برادر رام یا رامچند و این رام پسر و ولیعهد محبوب راجه ٔ جسرت و یکی از اوتاد یعنی مظاهر پروردگار یا خود پروردگار که بصورت شیر برای تنبیه دیوان مردم خوار به زمین آمد. (سبک شناسی ج 3 ص 264).
-
مضارعت
لغتنامه دهخدا
مضارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مانا شدن و مشابهت : و مضارع را ازبهر آن مضارع خوانند که در تربیع و تقدیم اوتاد به هزج مانند است و مضارعت ، مشابهت و مقابلت است . (المعجم چ 1 ص 54).
-
زوائل
لغتنامه دهخدا
زوائل . [ زَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ زائلة. (اقرب الموارد). || شکار. || زنان . || ستارگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در علم احکام نجوم ، بروجی که از پی بروج تالی اوتاد است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) میخ . (مهذب الاسماء). میخ در زمین باشد یا دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
اربعة
لغتنامه دهخدا
اربعة. [ اَ ب َ ع َ ] (ع عدد، ص ، اِ) چهار. اربع. || چهارگانه .- آباء اربعة . رجوع به آباء شود.- اخلاط اربعة . رجوع به اخلاط شود.- ادله ٔ اربعة . رجوع به ادله شود.- ارکان اربعة . رجوع به ارکان شود.- ازمان اربعة . رجوع به ازمان شود.- اشکال اربعة . رجو...
-
زایل
لغتنامه دهخدا
زایل . [ ی ِ ] (ع اِ) خانه ٔ... در حساب رمل ، دلیل مئات است و زایل ضعیف است ... و نقطه در زایل دلیل بر ماضی است و نیز دلیل است بر عدم حصول مطلوب . (از کشاف اصطلاحات الفنون : وتد) و رجوع بزایل وتد در این لغت نامه شود. || بیوت ... (در اصطلاح منجمان )، ...
-
قزوینی
لغتنامه دهخدا
قزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن حسن حربی ، معروف به ابن القزوینی و مکنی به ابوالحسن . از مردم بغداد و از محدثان است . وی مردی پارسا و از اوتاد بود. حدیث را از ابوالعباس بن مکرم و ابوعمربن حیویه و جز این دو روایت کرد و از او مردم بسیاری ...
-
مرقات
لغتنامه دهخدا
مرقات . [ م ِ / م َ ] (ع اِ) مرقاة. نردبان و زینه . (غیاث ). پایه . زینه . پله ٔ نردبان . درجه . سُلَّم . پله . پلکان . رجوع به مرقاة شود : و اوتاد طالع از درجات هبوط به مرقات صعود ارتفاع گرفت . (سندبادنامه ص 271). و پادشاه جهاندار بر مرقات بخت بیدار...