کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوامر
لغتنامه دهخدا
اوامر. [ اَ م ِ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم ها و فرمان ها. (آنندراج ). مقابل نواهی . || (اصطلاح اصولی ) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه ٔ اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا...
-
واژههای همآوا
-
عوامر
لغتنامه دهخدا
عوامر. [ ع َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عامرة شود.
-
جستوجو در متن
-
تصارف
لغتنامه دهخدا
تصارف . [ ت َرُ ] (از ع ، اِ) احکام و اوامر خودسرانه ، با قدرت کامله و اوامر پادشاهی . ج ، تصارفات . (ناظم الاطباء).
-
نواهی
لغتنامه دهخدا
نواهی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نهی است ، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات ). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات . مناهی . امور ممنوعة. مقابل اوامر : امتثال اوامر و نواهی الهی ... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجد...
-
مؤکده
لغتنامه دهخدا
مؤکده . [ م ُ ءَک ْ ک َ دَ / دِ ] (از ع ، ص ) مؤکد. استوار و سخت . تأکیدشده : اوامر موکده صادرفرمود. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤکد شود.
-
مفروضات
لغتنامه دهخدا
مفروضات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفروضة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ، اوامر خداوندی . (ناظم الاطباء). || فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود.
-
اکیده
لغتنامه دهخدا
اکیده . [ اَ دَ ] (ع ص ) اکیدة. مؤنث اکید. به معنی استوار و محکم : اوامر اکیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اکید شود.
-
تقدیرات
لغتنامه دهخدا
تقدیرات . [ ت َ ] (ع اِ) تقدیرها و سرنوشتها و احکام و اوامر. (ناظم الاطباء).- تقدیرات الهیة ؛ قضا و اراده ٔ الهی .(ناظم الاطباء).
-
آمره
لغتنامه دهخدا
آمره . [ م ِ رَ ] (ع مص ، اِ) مصدر است از اَمر، چون عافیت و عاقبت و خاتمه . فرمان . فرمان دادن . امر. ج ، اوامر . || (ص ) تأنیث آمِر. ج ، آمِرات .
-
قشری
لغتنامه دهخدا
قشری . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قشر. || آنکه تنها به ظواهر قرآن و حدیث و اوامر و نواهی گوش دارد و تأویل و قیاس و امثال آن را در امر دین روا ندارد. و از کلمه ٔ ظاهری گاه همین معنی اراده کنند. رجوع به قِشر شود.
-
کوچکی کردن
لغتنامه دهخدا
کوچکی کردن . [ چ َ / چ ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) فرمانبرداری کردن . اطاعت کردن . در مقامات پایین از دستورها و اوامر مافوق پیروی کردن .- امثال :آدم تا کوچکی نکند به بزرگی نمی رسد ؛ برای نیل به درجه ٔ بزرگی و فرماندهی باید از اطاعت وفرمانبرداری شروع کرد. (...
-
فراشخانه
لغتنامه دهخدا
فراشخانه . [ ف َرْ را ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سرایی یا اطاقی که فراشان دربار در آن گرد آیند و منتظر اوامر مانند: بیست رطل خوردنی و شراب خاصه ندیمان را و بیست رطل از بهر بیت الشراب و فراشخانه و شستن اوانی را. (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فراش شود.
-
شاتاتپ
لغتنامه دهخدا
شاتاتپ . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) یکی از بیست نفر برهمن که بید کتاب آسمانی هندیان را ایشان تلاوت می کردند و آن کتابی است متضمن اوامر و نواهی و ترغیب و ترهیب وتعیین ثواب و عقاب . معنی آن ، علم به امر غیر معلوم است و براهمه آن را بی آنکه تفسیرش را بدانند میخ...