کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوام
لغتنامه دهخدا
اوام . [ اَ ] (اِ) ابام . قرض و وام . (از برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) : پس خواجه ابوطاهر را بسبب صوفیان اوامی افتاد.(اسرارالتوحید).وگر از تنگ شکر خرج نخواهی که کنی با وام از سخن من بستان شیرینی . کمال اسماعیل .تا در این شهر آمدم از بس اوام من ر...
-
اوام
لغتنامه دهخدا
اوام . [ اُ ] (ع اِ) تشنگی یا گرمی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تشنگی .(مهذب الاسماء). || دود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || دوار سر و سرگیجه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گردش سر. (آنندراج ). || زه کمان . (منته...
-
واژههای مشابه
-
آوام
لغتنامه دهخدا
آوام . (اِ) وام . || فام . رنگ . لون .
-
واژههای همآوا
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع َ وام م ] (ع اِ) ج ِ عامّة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عامة شود. همه ٔ مردم و جمهور مردم . (ناظم الاطباء). || مردمان فرومایه و دون . (ناظم الاطباء). در مقابل خواص . رجوع به ترکیب «عوام وخواص » شود. مردم بیسواد یا کم سو...
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) ابن شوذب شیبانی . نام وی عبد عمرو، و از بنی حارث بن همام بوده است . او از شاعران دوره ٔ جاهلی و از سواران بشمار می رفت و در جنگ «غبیطالمروت » که در حدود بیست سال پیش از ظهور اسلام به وقوع پیوست در قید حیات بود. (از الاعلام ...
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) ابن عقبةبن کعب بن زهیربن ابی سلمی . وی اهل حجاز و از شاعران نیکوپرداز عصر بنی امیه بحساب می آمد. پدران او همگی شاعر بودند. (از الاعلام زرکلی از العینی ج 2 ص 442 و المرزبانی ص 301 و سمطاللاَّلی ص 373 و التبریزی ج 3 ص 191).
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) پدر زبیر صحابی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام پدر زبیر است ، و او حواری پیغمبر اکرم بوده است . (ناظم الاطباء).
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع َوْ وا ] (ع ص ) بسیار شناکننده و شناور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسب شناور و اسب راهوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسب راهوار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اسبی که در حرکت خود شناور باشد. (از اقرب الموارد).
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی است در عینة. (از معجم البلدان ).
-
آوام
لغتنامه دهخدا
آوام . (اِ) وام . || فام . رنگ . لون .
-
جستوجو در متن
-
افام
لغتنامه دهخدا
افام . [ اَ ] (اِ) فام و رنگ . (ناظم الاطباء). مرادف فام یعنی رنگ . (از فرهنگ فارسی معین ). || قرض و وام . (ناظم الاطباء). اوام .
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) قرض . وام . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). مبدل وام . (آنندراج ). قرض یعنی چیزی که به کسی به نیت پس گرفتن دهند و این صورت مبدل وام است . (از فرهنگ نظام ). اوام . افام ... رجوع به وام و رجوع به قرض شود.