کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صیتة
لغتنامه دهخدا
صیتة. [ ت َ ] (ع اِ) آوازه . (منتهی الارب ).
-
چوانداز
لغتنامه دهخدا
چوانداز. [ چ َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه چو اندازد. آنکه آوازه دردهد. که آوازه دراندازد. کسی که خبر دروغ و بی اساسی را شهرت دهد. که پخش شایعه کند.
-
دردوخت
لغتنامه دهخدا
دردوخت .[ دَ ] (اِ) شکایت و شهرت و آوازه . (ناظم الاطباء).
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ک ِ ] (ع ص ) نیکوبیاددارنده . ذکور. || (اِ) صیت . آوازه .
-
دبداب
لغتنامه دهخدا
دبداب . [ دَ ] (اِ) آوازه و شأن و شوکت و شکوه و عظمت را گویند. (برهان ). سرفرازی و شکوه و بزرگی و آوازه . || هر چیزی بزرگ . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). دبدابه .
-
گارا
لغتنامه دهخدا
گارا. (اِخ ) پیرژان . آوازه خوان فرانسوی نوه ٔ ژزف گارا. متولد در بردو (1764 - 1823 م .).
-
ساقیان لهجه
لغتنامه دهخدا
ساقیان لهجه . [ ن ِ ل َ ج َ / ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مطربان و مغنیان و آوازه خوانان . (ناظم الاطباء).
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ] (ع ص ) رجل ٌ ذَکر یا ذَکُر؛ صاحب آوازه . بلندآوازه . ذوصیت و شهرة و افتخار. ذِکّیر. ذَکیر. ذوذکر.
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ک ُ ] (ع ص ) ذَکر. ذَکیر. ذِکّیر. ذوذکر؛ صاحب صیت و شهرت و آوازه یا افتخار. بلندآوازه .
-
سربازاری
لغتنامه دهخدا
سربازاری . [ س َ رِ / س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آوازه ٔ بازار. (غیاث ) (آنندراج ). نظیر سرکوچه ای . کوچه باغی .
-
کاپول
لغتنامه دهخدا
کاپول . (اِخ ) ویکتور. آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839 - 1924 م .). نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است .
-
علی الاشهر
لغتنامه دهخدا
علی الاشهر. [ ع َ لَل ْ اَ هََ ] (ع ق مرکب ) بطور مشهورتر. بنابرآنچه مشهورتراست . بنابرآنچه آوازه تر است . و رجوع به اشهر شود.
-
نام جستن
لغتنامه دهخدا
نام جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) طلب نام و آوازه کردن . شهرت طلبی . || طلب جاه و مقام کردن . منصب طلبی . نام جوئی .
-
نام داغ
لغتنامه دهخدا
نام داغ . (اِ مرکب ) مهر. نشان اسم . || علامتی که از کسی در جهان باقی میماند. || نیکنامی . آوازه . (از ناظم الاطباء).
-
نام طلب
لغتنامه دهخدا
نام طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) طالب نام . نامجو. جویای نام . که جویا و خواستار شهرت و آوازه است . شهرت طلب .