کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوارگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آوارگی
لغتنامه دهخدا
آوارگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) جلا. بی خانمانی و بی منزلی . دورافتادگی از خانمان . حال ِ آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود : یار آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه ٔ کعبه کار با خص...
-
واژههای همآوا
-
آوارگی
لغتنامه دهخدا
آوارگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) جلا. بی خانمانی و بی منزلی . دورافتادگی از خانمان . حال ِ آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود : یار آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه ٔ کعبه کار با خص...
-
جستوجو در متن
-
بی وطنی
لغتنامه دهخدا
بی وطنی . [ وَ طَ ] (حامص مرکب ) صفت بی وطن . آوارگی .
-
آواری
لغتنامه دهخدا
آواری . (حامص ) آوارگی . || (اِ) خاکها و سنگهای توده از خرد شدن و فروریختن کوه .
-
ولگردی
لغتنامه دهخدا
ولگردی . [ وِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل ولگرد. در تداول ، هرزه گردی . آوارگی . بی کاری . بی خانمانی .
-
دربدری
لغتنامه دهخدا
دربدری . [ دَ ب ِ دَ ] (حامص مرکب ) دربدربودن . صفت و حالت دربدر. آوارگی . پریشانی . نداشتن جا و محل اقامت ثابت از خود. بی خانمانی . و رجوع به دربدر شود.
-
بیراه شوا
لغتنامه دهخدا
بیراه شوا. [ ش َ ] (حامص مرکب ) دوره گردی . آوارگی . (ناظم الاطباء). این لغت با معنی فوق و بهمین صورت در ناظم الاطباء آمده است اما جای دیگر دیده نشد، شاید «بیراه شوی » باشد.
-
بی سر و سامانی
لغتنامه دهخدا
بی سر و سامانی . [ س َ رُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و سامان . بیخانمانی . آوارگی . پریشانی : سر وسامانی از این بی سر و سامانی نیست .سعدی .
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (عتابة) مادر جعفربن یحیی برمکی و زنی بود در نهایت فصاحت و طلاقت ، پس از برچیده شدن بساط برمکیان به فقر و آوارگی افتاد. (از ریحانة الادب ج 6 ص 212).
-
اوباشی
لغتنامه دهخدا
اوباشی . [ اَ ] (حامص ) بی قیدی و آوارگی و مشغول بودن بلهو و لعب و مانند آن . (آنندراج ). الواطی . هرزگی . بدکاری . فسق و فجور. شهوت رانی . نفس پرستی و اشتغال به لهو و لعب . (ناظم الاطباء). رجوع به اوباش شود.
-
بهانه افتادن
لغتنامه دهخدا
بهانه افتادن . [ ب َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) دست آویز شدن . (فرهنگ فارسی معین ). عذر بیجا و ناپسند آوردن : یاد آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).رجوع به بهانه شود.
-
گنده پیر کابلی
لغتنامه دهخدا
گنده پیر کابلی . [ گ َ دَ / دِ رِ ب ُ ] (اِخ ) پیر زالی بوده جادوگر و ساحره در کابل . (برهان ). || (اِ مرکب ) کنایه از پیر زال ساحره باشد. (آنندراج ). پیر زال ساحره که کنایت از دنیا باشد : آوارگی نوشَت شده ، خانه فراموشت شده آن گنده پیر کابلی صد سحر ...
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت تهرانی (مولانا...) به روایت سام میرزا اجدادش از مردم بغدادند و خود اودر تهران تولد یافته و در زمان تألیف تحفه ٔ سامی به تجارت مشغول بوده است و شعری هم می سرود او راست :عشق تو ره نمود به آوارگی مراآواره ساخت عشق تو یکبا...