کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهی
لغتنامه دهخدا
اهی . [ اَ ] (اِخ ) در افسانه های ایران قدیم نام اهریمنی است بصورت مار یا اژدها که در کوه مسکن دارد و دیوان را بیاری خود می طلبد. و این همان رعد سیاه و طوفان است که با هزاران حلقه و پیچ و تاب بر فراز قله ٔ کوه می پیچد و دیوارمانند بسوی آسمان بالا می ...
-
اهی
لغتنامه دهخدا
اهی . [ اُ هَُ ] (صوت ، حرف ) حرفی است ندا را. حرف ندا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
آهی
لغتنامه دهخدا
آهی . (اِ) بلغت زند و پازندبه معنی آهو. (برهان ) .
-
آهی
لغتنامه دهخدا
آهی . (اِخ ) تخلص شاعری از مردم ترشیز. || آهی جغتائی . تخلص شاعری مدّاح غریب میرزا پسر سلطان حسین بایقرا. و تخلص او در ابتدا نرگسی بوده ، و در 927 هَ .ق . وفات کرده است .
-
حسن آهی
لغتنامه دهخدا
حسن آهی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن سیدی خواجه نیکبولی از ساحل طونه ، متخلص به آهی درگذشته ٔ 923 هَ . ق . او راست : حسن و دل ، به ترکی و خسروو شیرین و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 289 - 290).
-
واژههای همآوا
-
آهی
لغتنامه دهخدا
آهی . (اِ) بلغت زند و پازندبه معنی آهو. (برهان ) .
-
آهی
لغتنامه دهخدا
آهی . (اِخ ) تخلص شاعری از مردم ترشیز. || آهی جغتائی . تخلص شاعری مدّاح غریب میرزا پسر سلطان حسین بایقرا. و تخلص او در ابتدا نرگسی بوده ، و در 927 هَ .ق . وفات کرده است .
-
جستوجو در متن
-
سپنج گاه
لغتنامه دهخدا
سپنج گاه . [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) چراگاه : می گشت بهر سپنج گاهی مونس نه بجز دریغ و آهی .نظامی .
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَ وْ وا ] (اِخ ) لقب حضرت ابراهیم خلیل : باد آهی کابر اشک چشم راندمر خلیلی را بدان اواه خواند.مولوی .
-
وارثی
لغتنامه دهخدا
وارثی . [ رِ ] (اِخ ) سبزواری . شاعری بود فهمیده و سنجیده و در دور اکبری (اکبرشاه ) بشهر دهلی رسیده : چو بیدردانه آهی میکشی ای وارثی هر دم تو عاشق نیستی بیهوده رسوا میکنی خود را.(از تذکره ٔ صبح گلشن ).
-
یحیی لاری
لغتنامه دهخدا
یحیی لاری . [ ی َح ْیا ] (اِخ ) از گویندگان لار بود. بیت زیر از اوست :بهرتو می کشندم و آهی نمی کنی ای سنگدل چه آه نگاهی نمی کنی . (از صبح گلشن ص 613).و رجوع به تحفه ٔ سامی ج 6 ص 4793 شود.
-
طاهرتونی
لغتنامه دهخدا
طاهرتونی . [ هَِ ] (اِخ ) از قصبه ٔ تون و پدرش دردربار شاه عباس وقایعنگار بوده ، این بیت از اوست :سر تا قدمم رفته بتاراج نگاهی از چشم و دلم ماند همین اشکی و آهی .(قاموس الاعلام ترکی ج 4).