کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهمیت داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناچیز داشتن
لغتنامه دهخدا
ناچیز داشتن . [ت َ ] (مص مرکب ) ناچیز شمردن . به چیزی نشمردن . به چیزی نگرفتن . مهم نشمردن . اهمیت ندادن . اعتنا نکردن :-به ناچیز داشتن : ندارد بزرگی کسی را بچیزنه خواری به ناچیز دارد بنیز.فردوسی .
-
مگو
لغتنامه دهخدا
مگو. [ م َ ] (ص ) نگفتنی . (ناظم الاطباء).- سِرِّ (راز) مگو ؛ رازی که باید در پنهان داشتن آن منتهای کوشش را بجای آورد. سری که افشای آن خطرناک است . گاه نیز به طعن و تمسخر به حرف بی اهمیت یا رازی که برملا شده است اطلاق می شود: این سرّ مگو را کسی که نم...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمار شیبانی ، مکنی به ابوزکریا، ازصوفیان قرن چهارم و پنجم هجری که پیش از شهرت یافتن خواجه عبداﷲ انصاری زیردست شیخ ابوعبداﷲبن خفیف شیرازی در شیراز تربیت یافته بود. وی از آنجا به هرات آمد و به تعلیم پرداخت . اهمیت یحیی د...
-
وقع
لغتنامه دهخدا
وقع. [ وَ ] (ع مص ) دردناک گردیدن گوشت پا از درشتی و سنگناکی زمین . (از اقرب الموارد). || پابرهنه رفتن . (اقرب الموارد). شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || وقوع . سقوط کردن . (از اقرب الموارد). افتادن . || سخن درانداختن از هر جن...
-
عیج
لغتنامه دهخدا
عیج . [ ع َ ] (ع مص ) باک داشتن و پروا نکردن . و آن جز بصورت منفی بکار نرود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). توجه کردن و اهمیت دادن چیزی را. برخی گویند فقط بصورت منفی به کار میرود و بعضی دیگر مثبت به کار رفتن آن را نیز جایز دانسته اند. (از اقرب ...
-
عسم
لغتنامه دهخدا
عسم . [ ع َ ] (ع مص ) طمع کردن و آز داشتن . و گویند: هذا الامر لایعسم فیه ؛ یعنی در غلبه کردن و چیره شدن بر این امر طمعی نیست .(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ورزیدن . (از منتهی الارب ). جمع کردن و کسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ورزیدن و کس...
-
شأن
لغتنامه دهخدا
شأن . [ ش َءْن ْ ] (ع مص ) قصد کردن . (منتهی الارب ). بطرف مقصود رفتن . شأن شأنه ؛ اذا قصد قصده . (اقرب الموارد). || کردن کاری را که موجب خوبی و رونق حال و کار باشد. یقال شأن شأنه ؛ ای عمل ما یحسنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خبر دادن...
-
زنگ زدن
لغتنامه دهخدا
زنگ زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) زنگار گرفتن فلز و آیینه و جز آنها. اکسیده شدن . (فرهنگ فارسی معین ). فراهم آمدن چرک و زنگ و زنگار در فلزات و جز آن . (ناظم الاطباء). زنگ برآوردن آهن و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تشکیل یافتن قشری موسوم به ز...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع اِمص ) شکست . || شکستگی . رخنه . شکاف . (ناظم الاطباء) : ز کسری که در طاق کسری فتادجهان پایه ای در درستی نهاد. نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || هزیمت . || حزن . اندوه . || (اِ) حرکت زیر. کسره . (ناظم الاطباء). رجوع به کسره شود. || چیز...
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. روی . سیما. صورت . طلعت . عارض . عذار.قدام . لقاء. منظر. منظره . وجه . (یادداشت مؤلف ). ای...
-
رکابخانه
لغتنامه دهخدا
رکابخانه . [ رِ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) شربتخانه . || دولابچه . گنجه . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || جای پرورش و نگهداری اسبان و ستور : خدمت نزدیک نگاه داشتن قابلق دستمال مختصر رکابخانه است .(تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 19). || جامه خانه ٔ شاه ...
-
اه
لغتنامه دهخدا
اه . [ اَ ] (صوت ) به معنی آه باشد و آن کلمه ایست که در وقت افسوس و حسرت گویند. (برهان ) (از انجمن آراء ناصری ). کلمه ایست که در اظهار نفرت و کراهت گویند. صوتیست نمودن کراهت و نفرت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اه کز استیلای نفس شالهنگ همچو شالنگیس...
-
محل
لغتنامه دهخدا
محل . [ م َ ح َل ل ] (ع اِ) جای فرود آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که در آن توقف کنند و سکنی نمایند. (از ناظم الاطباء). آنجا که بدان درآیند. جای درآمدن . درآمدنگاه . جای باش . (یادداشت مرحوم دهخدا). موقف و موضع. مسکن و منزل و مقام . (ناظم ال...
-
تقدیس
لغتنامه دهخدا
تقدیس . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن . (زوزنی ) (دهار). تطهیر. (تعریفات جرجانی ). پاکیزه کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاک کردن خدای تعالی کسی را. (از اقرب الموارد). || به پاکی صفت کردن . (زوزنی ). خدای را به پاکی صفت کر...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...