کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهریمنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهریمنی
لغتنامه دهخدا
اهریمنی . [ اَ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به اهریمن . از اهریمن . شیطانی . منسوب به شیطان : جهان را همی داشت با ایمنی نهان گشت کردار اهریمنی . فردوسی .جهان شد پر از خوبی و ایمنی ز بد بسته شد دست اهریمنی . فردوسی .به پیمان نباشد بر او ایمنی بپوید همی را...
-
جستوجو در متن
-
خوک چران
لغتنامه دهخدا
خوک چران . [ چ َ ] (نف مرکب ) چراننده ٔ خوک . شبان خوک . حافظ خوک . || لقبی اهریمنی عیسویان را. (یادداشت مؤلف ).
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اُ ت ُ ] (اِ) در تداول زنان لغتی اهریمنی بمعنی شکم : اُتلش پیش آمده است ؛ آبستن شده است . || در محاوره ٔ عوام ، اتومبیل . || مانع و عائقی سخت و صعب .
-
دشمنی جوی
لغتنامه دهخدا
دشمنی جوی . [ دُ م َ ] (نف مرکب ) دشمنی جوینده . جوینده ٔ دشمنی . خصومت خواه . طالب عداوت : بدل دشمنی جوی و بد خواه ماست کز اهریمنی تخمه ٔ اژدهاست .اسدی .
-
کپه
لغتنامه دهخدا
کپه . [ ک َ پ َ / پ ِ ] (اَ) خوشه های گندم و جو که در وقت خرمن کوفتن ، کوفته نشده و بار دیگر بکوبند و آن را کَفَه نیز گویند. (یادداشت مؤلف ) : همه آویخته از دامن بهتان و دروغ چون کپه از... گاو و چو کلیدان ز مدنگ . قریعالدهر. || خواب .- کپه ٔ مرگ را ...
-
فرشکرد
لغتنامه دهخدا
فرشکرد. [ فْرَ / ف ِ رَ ک َ ] (اِ) به معنی تصفیه و تجدید است و در اصطلاح آیین زردشتی ، بعد از مبارزه ٔ خدایان با دیوان و شکست سپاه اهریمنی ، جهان پاکیزه و مطهر شود و بی شایبه ٔ کدورتی ابدالاَّباد باقی ماند و این حالت را فرشکرد گویند. (از ایران در زما...
-
تخیدن
لغتنامه دهخدا
تخیدن . [ ت ِ دَ ] (مص ) مصدر منحوت از تخمق یا تخمگ ترکی ، خوردن (اهریمنی ). نفرین گونه ایست چون زهر مار کردن ، کوفت کردن : بِتِخ ؛ کوفت کن . زهر مار کن . تِخید؛ زهر مار کرد. کوفت کرد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تمرگیدن
لغتنامه دهخدا
تمرگیدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص ) کلمه ٔ اهریمنی نشستن . خفتن وآن نفرین گونه ای است در تداول زنان . بتمرگ ، بنشین بطور نفرین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چمن بی گل و برگم شده پیرامن ارگم من در او چون بتمرگم اشک مانند تگرگم نگر ای ابر مطیرم بر رخ همچو...
-
اهی
لغتنامه دهخدا
اهی . [ اَ ] (اِخ ) در افسانه های ایران قدیم نام اهریمنی است بصورت مار یا اژدها که در کوه مسکن دارد و دیوان را بیاری خود می طلبد. و این همان رعد سیاه و طوفان است که با هزاران حلقه و پیچ و تاب بر فراز قله ٔ کوه می پیچد و دیوارمانند بسوی آسمان بالا می ...
-
پس انداختن
لغتنامه دهخدا
پس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق . تأخیر. تَلکﱡؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن . || ... زن ، حیض را دیر کردن . || در تداول عوام ، بلغت اهریمنی ، زادن . زائیدن . تولید کردن : سه بچه پس انداخته است . سه تا کره پس انداخته است .
-
هیزه
لغتنامه دهخدا
هیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) پشت . قفا. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرحوم ادیب پیشاوری میفرمودند هیزه در نواحی پیشاور به معنی پشت و قفا است و کلمه ٔ حیز به معنی اهریمنی آن نیز از اینجا است و لفظ هیره یا حیره ٔ شعر نصاب الصبیان را نیز همین کلمه میدانستند:ریه شش...
-
خرفستر
لغتنامه دهخدا
خرفستر. [ خ َ ت َ ] (اِ) حشرات موذیه چون مار و بید و کژدم و وزغ و موش و مور و شپشه و کنه و ملخ و مگس و زنبور و تارتنه و کرم و سوسک و سن و ساس و شپش و کیک و سرگین گردان و هر جانور خرد زیانکار دیگر و در دین زردشتی همه ٔ آنان جانوران اهریمنی اند و کشتن ...
-
داس
لغتنامه دهخدا
داس . (اِخ ) نام اصلی مردم سرزمین پنجاب و سند در برابر آریائیها معنی کلمه در ریگ ودا اهریمنی و وحشی است مقابل آریائی . || نام کشور داهه که صورت سانسکریت آن داس است ، واقع در طرف شمال و مشرق گرگان و مشرق دریای خزر. دهستان . || نام قوم ساکن داهه ، ولای...
-
زشت کیش
لغتنامه دهخدا
زشت کیش . [ زِ ] (ص مرکب ) بدآیین . بددین . پیرو شیطان . کیش اهریمنی : وگر تیره جانی بود زشت کیش همان روز چون خواند ایزدش پیش سیه روی خیزد زشرم گناه سوی چینود پل نباشَدْش ْ راه . اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 137).سپهدار گفت ای بد زشت کیش خوی بد چنین آ...