کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به بوشهر میان کلیه و بوشهر در 233هزارگزی شیراز واقع شده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اَ] (ع اِ) ج ِ هَرَم که تثنیه ٔ آن هرمان باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به هرم شود. || ساختمانهای عظیمی به شکل هرم مربعالقاعده که اقوام قدیم آنها را به عنوان مقبره و معبد می ساختند و معروفترین اهرام قدیم ، اهرام مصر است . (از دائرة المعارف فا...
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اِ ] (ع مص ) پیر و کلان سال گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت پیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیر کردن . || ضعیف گردانیدن . (از اقرب الموارد). || سخت پیر شدن . (مؤید).
-
واژههای مشابه
-
اهرام مصر
لغتنامه دهخدا
اهرام مصر. [ اَ م ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به اهرام و دائرةالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین شود.
-
واژههای همآوا
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَرَم و حَریم .
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع اِ) شَرب سیاه و از آن طیلسان کردندی . (رحله ٔ ابن جُبیر).
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع مص ) آهنگ حج کردن . || بحرمت شدن . در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن . || حرام بکردن . (تاج المصادر). || به ماههای حرام درآمدن . در ماه حرام شدن . (تاج المصادر). || در حرم مکه یا مدینه درآمدن . در حرم شدن . (تاج المصادر). || اِحرام...
-
جستوجو در متن
-
پیرامید
لغتنامه دهخدا
پیرامید. (فرانسوی ، اِ) هرم . || (اِخ ) از این کلمه بصورت جمع اهرام مصر مرادست . رجوع به اهرام شود.
-
جیزة
لغتنامه دهخدا
جیزة. [ زَ ] (اِخ ) دهی است بمصر. (منتهی الارب ). شهرکوچکی است در مغرب قسطاط. قصبه ایست بدان سوی نیل و اهرام بقرب آن است و از اینرو به اهرام جیزه نامیده میشوند. رجوع به معجم البلدان و انساب سمعانی شود.
-
ژیزه
لغتنامه دهخدا
ژیزه . [ زِ ] (اِخ ) (در تداول مصریان : جیزه ).نام شهری در مصر به جنوب قاهره کنار نیل و نزدیک اهرام بزرگ و خرابه های مِمفیس ، دارای 16500 تن سکنه .
-
فلکی
لغتنامه دهخدا
فلکی . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) محمودپاشا، محمود حمدی فلکی . مهندس ریاضی ، از علمای مصر. در شهر حصة متولد شد و دراسکندریه و سپس در قاهره به تحصیل پرداخت و به سمت استاد ریاضی و علوم مدرسه ٔ بولاق تعیین شد. به سال 1275 هَ . ق . عضو «المعهد العلمی المصری » گر...
-
دیر هرمس
لغتنامه دهخدا
دیر هرمس . [ دَ رِ هَِ / هَُ م ِ ] (اِخ ) در منف در سرزمین مصر نزدیک اهرام واقع است . (از معجم البلدان ). در سقاره ٔ مصر واقع است و هرمیس نام یکی از پدران روحانی است و بنای دیر مربوط بقرن 4 و 5 م . است . (از الموسوعة العربیة المیسرة).