کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهتزاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهتزاز
لغتنامه دهخدا
اهتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن . || جنبیدن . شتر به آواز حُدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاظباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر...
-
واژههای مشابه
-
گلگون اهتزاز
لغتنامه دهخدا
گلگون اهتزاز. [ گ ُ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اسبی که در جنبش و حرکت چون گلگون باشد. به روش گلگون . به دویدن گلگون : اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزنعل رخش فرمان و براق اندام و گلگون اهتزاز.منوچهری .
-
واژههای همآوا
-
احتزاز
لغتنامه دهخدا
احتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ).
-
احتضاض
لغتنامه دهخدا
احتضاض . [ اِت ِ ] (ع مص ) احتضاض نفس خویش ؛ خود را قاصر شمردن .
-
اهتذاذ
لغتنامه دهخدا
اهتذاذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سبک بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن . (المصادر زوزنی ). بشتاب بریدن یا همه چیزی را بریدن . (از اقرب الموارد). بریدن بزودی . (تاج المصادر بیهقی ). || شتاب خواندن مکتوب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ب...
-
اهتضاض
لغتنامه دهخدا
اهتضاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || مقصر شمردن نفس خود را جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مهتز
لغتنامه دهخدا
مهتز. [ م ُ ت َزز ] (ع ص ) جنبنده و لرزنده و از جانبی به جانبی حرکت کننده . و رجوع به مهتزة و اهتزاز شود.
-
قارع
لغتنامه دهخدا
قارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قرع . کوبنده . کوبنده ٔ در. || فال زننده به قرعه . قرعه کشنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که موی سر او به علتی ریخته باشد. || قبول کننده ٔ مشورت . || کسی که بازایستد از آنچه فرمایند. (آنندراج ). || مقابل مقرو...
-
ملد
لغتنامه دهخدا
ملد. [ م َ ل َ ](ع مص ) جنبیدن و شادمانی کردن . مَلَدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اهتزاز. (از اقرب الموارد). || (اِ) جوانی و تازگی و درخشندگی روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوانی . (از اقرب الموارد). || نعمت و اهتزاز. ج ، املاد. (از اقرب الم...
-
کوزه باز
لغتنامه دهخدا
کوزه باز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) جهیزگر. (آنندراج ) : گل نغمه دولاب را ز اهتزازکند بر سر جاه خود کوزه باز.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
عسول
لغتنامه دهخدا
عسول . [ ع َ ] (ع ص ) نیزه ٔ جنبان . (منتهی الارب ). سخت اهتزاز. (از اقرب الموارد). || مرد نیک صالح . (منتهی الارب ). واحد عُسُل یعنی مردان صالح . (از اقرب الموارد). ج ، عُسُل . (منتهی الارب ).
-
عسول
لغتنامه دهخدا
عسول . [ ع ُ ] (ع مص ) سخت جنبیدن نیزه . (از منتهی الارب ): عسل الرمح ؛ اهتزاز آن نیزه شدید شد. (از اقرب الموارد). عَسْل . عَسَلان . و رجوع به عَسْل و عسلان شود.