کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ان اﷲ معالصابرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ان اﷲ معالصابرین
لغتنامه دهخدا
ان اﷲ معالصابرین . [ اِن ْ ن َل ْ لا هََ م َ عَص ْ صا ب ِ ] (عربی ، جمله ) قسمتی از آیه ٔ 153 سوره ٔ بقره (2) و آیه ٔ 46 سوره ٔ انفال (8). مأموم چون دیرترک بوضو مشغول [ شود ] با آواز بلند این آیت گویند تا امام بنماز ایستاده دیر برکوع رود و مأموم در...
-
واژههای مشابه
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (حرف اضافه ) بنا بگفته ٔ صاحب مجمل التواریخ این کلمه در قدیم معنی «از» میداده است : بر سر حد پارس شهری بنا کرد به آن ایمدگواد نام کرد و آن است که اکنون ارغان خوانند و معنی چنان است ، که از ایمد بهتر است برسان جندیشاپور که گفتم . (مجمل التواریخ )...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ع اِ) وقت . هنگام . لحظه ای که در آنی . دَم . وقت حاضر، متوسط میان ماضی ومستقبل . اندک زمان . ج ، آنات : در یک آن . آن به آن .
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ع پسوند) َان . علامت تثنیه در حال رفع: اَبَوان . توأمان . شِعْرَیان . فرقدان . مَلَوان : شده شِعْرَیانش چو دو چشم مجنون شده فرقدانش چو دوخد لیلی . منوچهری .چو پاسی از شب دیرنده بگذشت برآمد شِعْرَیان از کوه موصل . منوچهری .ای نیاموخته ادب زَ اب...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ع پسوند)َان . در عربی چون پیش از یاء نسبت درآید شدت و مبالغه ٔ انتساب راست . و گفته اند برای تعظیم و تأکید است : باقلانی . بحری ، بحرانی (شدیدالحمرة). برّی ، برّانی .تحتانی . جسدانی . جسمی ، جسمانی . حقانی . دَیرانی (خداوند دیر). ربّی ، ربّانی...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . [ ن ِ ] (ضمیر ملکی ) مال ِ. متعلق به . ازملک . و گاهی ازآن ِ و زآن ِ گویند : اسبی بود آن ِ منذر اشقر. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و همه ٔ گوسفندان دیگر ازآن ِ حی ّ، خشک بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). خاتون کث ، دیمعان کث ، دو شهرک است خرد و آبادان و بار...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ آنی . سخت گرم . || نزدیک . || بردبار.
-
عقب-ان
لغتنامه دهخدا
عقب-ان . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عُقاب . (اقرب الموارد). ج ِ، عُقبان که آن جمع عُقاب باشد. (از منتهی الارب ). رجوع به عُقاب شود. || ج ِ عِقاب که به معنی شکنجه و عذاب است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
آن را
لغتنامه دهخدا
آن را. (ضمیر + حرف اضافه ) کسی را. آن کس را : این مدّعیان در طلبش بی خبرانندآن را که خبر شد خبری بازنیامد. سعدی .آن را که جای نیست همه شهر جای اوست درویش هر کجاکه شب آید سرای اوست . سعدی .آن را که هست هست هم اینجاش داده اندآن را که نیست وعده بفرداش د...
-
آن جهان
لغتنامه دهخدا
آن جهان . [ج َ ] (اِ مرکب ) آخرت . عقبی . اخری . آجله . آجل . آخره .عاقبت . آن سرا. مقابل این جهان ، دنیا، اولی ، عاجله .
-
آن دگر
لغتنامه دهخدا
آن دگر. [ دِ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) دیگری . والاَّخر : هر دو یک گوهرند لیک بطبعاین بیفسرد وآن دگر بگداخت .رودکی .
-
آن دیگر
لغتنامه دهخدا
آن دیگر. [ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) آن دگر. آن یک : که وقتی در بیابان مانده بودم او مرا بر شتری نشاند و از دست آن دیگر تازیانه خورده ام . (گلستان ).
-
آن روزینه
لغتنامه دهخدا
آن روزینه . [ زی ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) آن زمان : و آن روزینه شهر [ بخارا ] همانقدر بود که شهرستان است . (تاریخ بخارای نرشخی ).
-
آن زمان
لغتنامه دهخدا
آن زمان . [ زَ ] (ق مرکب ) آنگاه . در آن وقت : بگستهم گفت آن زمان شهریارکه تنگ اندرآمد مرا روزگار. فردوسی .به بستند بندی بر آئین خویش بدانسان که بود آن زمان دین و کیش . فردوسی .|| بَعد. پس . سپس .