کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انیسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انیسه
لغتنامه دهخدا
انیسه . [ اَ س َ / س ِ ] (اِ) هرچیز بسته که بدشواری از هم جدا شود. (برهان ). هرچیز بسته و منعقد که بدشواری از هم جدا گشته و حل گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هر بستگی که بدشواری حل گردد و آنرا انیشه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به انبسته شود...
-
واژههای مشابه
-
آنیسه
لغتنامه دهخدا
آنیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) هر چیز بسته که بدشواری باز شود. به معنی خون بسته ومداد بسته و امثال آن نیز آمده است و آن را آنیسته نیز گویند. (برهان ). دَلَمه . انبسته بر وزن سرگشته نیز نوشته اند و دو صورت از این سه بی شبهه مصحف است .
-
انیسة
لغتنامه دهخدا
انیسة. [ اَ س َ ] (ع ص ) مؤنث انیس یعنی زن انس گیرنده . (ناظم الاطباء). || (اِ) مرغی است تیزبین ، آواز آن به شتر نر ماند و نزدیک آبها جای گیرد و رنگی زیبا دارد. (صبح الاعشی ج 2 ص 66). || آتش و نار. (ناظم الاطباء). آتش . (آنندراج ).
-
اصحاب یزیدبن انیسة
لغتنامه دهخدا
اصحاب یزیدبن انیسة. [اَ ب ِ ی َ دِ ن ِ اَ س َ ] (اِخ ) گروهی از پیروان یزیدبن انیسة خارجی بودند. یزید در بصره میزیست ، آنگاه به تون از سرزمین فارس رفت و نخست از اباضیه پیروی میکرد اما پس از چندی از آنان انشعاب کرد و معتقد شد که شریعت اسلام در آخر زما...
-
واژههای همآوا
-
آنیسه
لغتنامه دهخدا
آنیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) هر چیز بسته که بدشواری باز شود. به معنی خون بسته ومداد بسته و امثال آن نیز آمده است و آن را آنیسته نیز گویند. (برهان ). دَلَمه . انبسته بر وزن سرگشته نیز نوشته اند و دو صورت از این سه بی شبهه مصحف است .
-
جستوجو در متن
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی انیسه . رئیس یزیدیه ، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). رجوع به یزیدبن انیسة و یزیدی و یزیدیه شود.
-
آنیسته
لغتنامه دهخدا
آنیسته . [ ت َ / ت ِ ] (ص ) رجوع به آنیسه شود.
-
یزید اهوازی
لغتنامه دهخدا
یزید اهوازی . [ ی َ دِ اَهَْ ] (اِخ ) مؤسس فرقه ٔ یزیدیه . رجوع به یزید (ابن انیسة) شود.
-
یزیدی
لغتنامه دهخدا
یزیدی . [ ی َ ] (اِخ ) یزیدیه . منسوب به یزیدبن انیسة و ازپیروان او. فرقه ای از خوارج . رجوع به یزیدیه شود.
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) زیدبن ابی انیسة. وی ثقه بود. مالک و گروهی از همشهریان او از وی روایت دارند. به سال 125 هَ . ق . در سن 36سالگی درگذشت . برادر او یحیی بن ابی انیسه در حدیث ضعیف بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181).
-
رهی
لغتنامه دهخدا
رهی . [ رُ ها ] (اِخ ) شهری است ، از آن شهر است زید رهاوی بن ابی انیسة، و یزید رهاوی بن سنان و حافظ عبدالقادر رهاوی . (منتهی الارب ).
-
سسطیعون
لغتنامه دهخدا
سسطیعون . [ س َ ] (معرب ، اِ) به لغت سریانی تخمی است دوایی و آن را زوفرا گویند و برگ درخت آن به کرفس مانند است و آن را به شیرازی آهودوستک خوانند. (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از سریانی . زوفرا و انیسه بری . (ناظم الاطباء).