کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگیخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگیخته
لغتنامه دهخدا
انگیخته .[ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) جنبانیده . (آنندراج ). || بلندشده . (ناظم الاطباء). افراخته شده . (ناظم الاطباء). بر پا شده : پسر دانست که دل آویخته ٔ اوست و این گرد بلا انگیخته ٔ او. سعدی (گلستان ).- انگیخته کردن ؛ برپا کردن : قصد آن دارد که پل ت...
-
واژههای مشابه
-
جدول انگیخته
لغتنامه دهخدا
جدول انگیخته . [ ج َدْ وَاَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جدول روان کرده : فلک زان خط جدول انگیخته سواد حبش را ورق ریخته .نظامی .
-
دل انگیخته
لغتنامه دهخدا
دل انگیخته . [ دِ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مضطرب . پریشان . || مشتاق : به خون ریختن شد دل انگیخته ز خون چنان بیگنه ریخته .نظامی .
-
فغان انگیخته
لغتنامه دهخدا
فغان انگیخته .[ ف َ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) ناله کنان . فریادکنان . در حال فغان و زاری کردن . با اینکه لفظاً نعت مفعولی است به معنی فاعلی بکار رفته : آب و سنگم داده ای بر باد و من پیچان چو آب سنگ در بر میروم وز دل فغان انگیخته .خاقانی .
-
خاک انگیخته
لغتنامه دهخدا
خاک انگیخته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مراد از کره ٔ زمین . (غیاث اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
شیرلان
لغتنامه دهخدا
شیرلان .(اِ مرکب ) (از: شیر + لان ، پسوندی که مکان را رساند چنانکه : نمک لان ؛ نمکزار) جایی که در آن شیر فراوان باشد. شیرناک . شیرلانه . لانه ٔ شیر. شیرستان : یک دو روز این سگدلان انگیخته در شیرلان شورشی کَارژنگ در مازندران انگیخته سهم شاه انگیخته ام...
-
ملذم
لغتنامه دهخدا
ملذم . [ م ُ ذَ ] (ع ص ) انگیخته شده و ترغیب شده و تحریض شده . (ناظم الاطباء).
-
باد خاستن
لغتنامه دهخدا
باد خاستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پدید آمدن باد. انگیخته شدن باد.
-
لنبران
لغتنامه دهخدا
لنبران . [ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر خاقانی : بر سر دریای تیلین تیغ کان روسیان بر جزیره ٔ رویناس و لنبران انگیخته .خاقانی .
-
اهتیاج
لغتنامه دهخدا
اهتیاج . [ اِ ] (ع مص ) برانگیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انگیخته شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (ع مص ) ثوران . انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن . انگیخته شدن خشم و فتنه . || برجستن به غضب برای زدن کسی . || برانگیخته شدن . || برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام . || برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن . || ظاهر شدن خون . || بهیجان آمدن دل . || ...
-
سعدان
لغتنامه دهخدا
سعدان . [ س َ ] (اِخ )موضعی است از شروان . (غیاث ) (آنندراج ) : هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته .خاقانی .
-
قامت زدن
لغتنامه دهخدا
قامت زدن . [ م َزَ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن . قامت بستن : قامت زده و شکسته قامت انگیخته از جهان قیامت .نظامی .