کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگم
لغتنامه دهخدا
انگم . [ اَ گ ُ ](اِ) صمغ. شَلَم . صمغ درگیلاس ، آلبالو، آلو، زردآلو، گوجه و میوه های دیگر. (یادداشت مؤلف ). صمغ و ماده ٔ چسبنده ٔ لزجی که از درختان مخصوصاً درختان آلو و آلوچه و گوجه خارج می شود ودر برابر هوا انجماد می یابد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
انگوم
لغتنامه دهخدا
انگوم . [ اَ ] (اِ) انگم . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به انگم شود.
-
گوچ
لغتنامه دهخدا
گوچ . [ گ َ وَ ] (اِ) صمغ. انگم . (اشتینگاس ). صحیح گوج است . رجوع به گوج شود.
-
ژد
لغتنامه دهخدا
ژد. [ ژَ ] (اِ) صمغ و آن چیزی است چسبنده که از ساق درخت برمی آید. (برهان ). اَنگم . کتیرا.
-
گوج
لغتنامه دهخدا
گوج . [ گ َ وَ ] (اِ) صمغ درخت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). انگم . ژد. || و به ضم اول و سکون ثانی و جیم به زبان ترکی به معنی زور و قوت باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
حسن لبه
لغتنامه دهخدا
حسن لبه . [ ح َ س َ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شلم .درخت ضرو. (منتهی الارب ). کمکامه . اسم فارسی حصی البان . حلتیت الطیب . انگم . کنگام . درختش کلنگو نام است .
-
زنج
لغتنامه دهخدا
زنج . [ زُ ] (اِ)مطلق صمغ را نیز گفته اند خواه صمغ عربی باشد خواه غیر عربی . (برهان ). انگم . صمغ درخت . (فرهنگ فارسی معین ). صمغ. (ناظم الاطباء). صمغ درخت . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به زمج شود. || چانه و زنخ ر...
-
اشه
لغتنامه دهخدا
اشه .[ اُ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی ازجابدررفته بندند، و اشق معرب آنست . (برهان ) (آنندراج ) (شعوری ). و بتازیش اشق نامند. (سروری ). صمغ گیاهی است بشکل خیار که بر بازوی بدررفته بندند تا بجای آید. اشج و اشق معرب آن . (رشیدی ). گ...
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) صمغ. سقز. انگم . (فرهنگ فارسی معین ). آقای دکتر جنیدی گوید: رزین ها مواد سفت و شکننده ای می باشند که در الکل محلول و در آب نامحلول هستند و اغلب با خود مقدار کمی اسانس همراه دارند و در صورتی که مقدار اسانس زیاد باشد بطوری ...
-
صمغ
لغتنامه دهخدا
صمغ. [ ص َ ] (ع اِ) چیزی است لزج که از بعض اشجار حاصل شود. به هندی گوند گویند. به فارسی ژَد نامند. (غیاث اللغات ). شلم درخت . (منتهی الارب ). در ترجمه ٔ صیدنه آرد: لیث گوید هرچه از درخت ترشح کند و منجمد شود، عرب او را صمغ گوید و به هندوی جیر گویند. ا...
-
هنگام
لغتنامه دهخدا
هنگام . [ هََ ] (اِ) درپارسی باستان هَنْگام َ، ارمنی اَنْگَم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). وقت و زمان و گاه . (برهان ) : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم وش ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گرای . رودکی .دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوزفرازنامد هنگام مردمیت هنوز. ...