کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگله
لغتنامه دهخدا
انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ] (اِ) گوی گریبان . تکمه ٔ کلاه . (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه . جوزه گره . (فرهنگ سروری ) : وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه راهم قوقه و هم انگله ٔ شاهوار کرد. خاقانی .چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترامشتری بربسته زلف ...
-
واژههای مشابه
-
گوی انگله
لغتنامه دهخدا
گوی انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گوی انگل . تکمه و حلقه را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوی به معنی تکمه و انگله به معنی حلقه باشد که گوی در آن اندازند و گاهی آن حلقه را نیز گوی انگله میگویند. (برهان قاطع). حلقه ای که تکمه در...
-
جستوجو در متن
-
انگیله
لغتنامه دهخدا
انگیله . [ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ) انگله . انگول . انگوله : هرآن انگیله ٔ زرین که چرخ از اختران سازدلباس عمر او را بر گریبان زمان زیبد. اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).و رجوع به انگل و انگله شود.
-
گوانگله
لغتنامه دهخدا
گوانگله . [ اَ گ ُ / گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) تکمه و حلقه ای را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوبه معنی تکمه و انگله حلقه ای باشد که گوی را در آن اندازند و گاهی آن حلقه را بی گوی هم گوانگله می گویند و همچنین گوی را نیز بی انگله . (برها...
-
ژنز
لغتنامه دهخدا
ژنز. [ ژُ ] (اِخ ) جُنز. اینیگو. نام معماری انگلیسی . مولد سال 1573 در اسمیت فیلد و وفات بسال 1652 م . وی ملقب به «لوپالادیو آنگله » و اصلاً اسپانیولی است .
-
اخکوبه
لغتنامه دهخدا
اخکوبه . [ اَ ب َ / ب ِ ] (اِ) تکمه ٔ کلاه و جامه و قبا و گوی گریبان و امثال آن ، و آنرا بندنه و بندینه نیز گویند. گوی قوقه . (آنندراج ). مقابل اَنگله یعنی مادگی .
-
المک
لغتنامه دهخدا
المک . [ اِ م َ ] (ترکی ، اِ) مادگی و انگله از قیطان و امثال آن . مادگی که از قیطان یا چیزی دیگر بیرون جامه دوزند چون دسته و گوشه ٔ چیزی . اخکورنه . عروة: المک پرده . در آذربایجان ایلمک گویند.
-
گوانگل
لغتنامه دهخدا
گوانگل . [ اَ گ ُ /گ َ ] (اِ) گوانگله . گوی انگل . گوی انگله : هر آن گوانگل زرین که چرخ از اختران سازدلباس عمر او را چون طرازی جاودان زیبد. اثیرالدین اخسیکتی (از انجمن آرا) (آنندراج ).ای کریمی که کند چرخ ز خورشید و هلال جامه ٔ قدر تو را هر سر مه گوان...
-
گوی انگل
لغتنامه دهخدا
گوی انگل . [ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) گوی انگله . حلقه ای که تکمه ٔ پیراهن در آن اندازند تا بسته شود. (از بهار عجم ) : دست زوار و حلقه ٔ در توهر دو با یکدیگر چو گوی انگل . کمال اسماعیل .شوخیش چون کند آشفته به چوگان دو دست برباید ز گریبان قمر گوی انگل . طا...
-
شکفه
لغتنامه دهخدا
شکفه . [ش ِ ک ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) شکوفه . (ناظم الاطباء). مخفف شکوفه که گل درخت میوه دار باشد. (برهان ) : گویی که گیا قابل جان شد که چنین شدروی گل و چشم شکفه تازه و بینا. مسعودسعد.ای شکفه ٔ شاخسار جیب گشاده چو صبح ساخته گوی انگله دانه ٔ در خوشاب . خاق...
-
بندیمه
لغتنامه دهخدا
بندیمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ) تکمه و گوی گریبان را گویند و بجای میم ، نون هم بنظر آمده است که بندینه باشد. (برهان ). بندینه . تکمه و گوی گریبان را گویند و آنرا بندمه نیز گویند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). بندمه . بندیمه . بندنه . تکمه و گوی گریبان ....
-
بنگله
لغتنامه دهخدا
بنگله . [ ب َ گ َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به بنگاله . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : ای نیزه ٔ تو گوی و دل دشمن انگله خصم تو روبهی است حسام تو بنگله . قطران .|| زبان مردم بنگاله . بنگالی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) خانه ٔنیین . || خانه ٔ ییلاق...
-
تکبند
لغتنامه دهخدا
تکبند. [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) کمری را گویند که از ابریشم و یا پشم شتر و امثال آن ببافند و بر یک سر آن تکمه یا مهره و بر سر دیگر آن انگله اندازند تا بر میان بند شود. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : سنگ...