کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگدان
لغتنامه دهخدا
انگدان . [ اَ گ ُ ] (اِ) گیاهی از تیره ٔ چتریان که علفی است وپایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوان است . ارتفاعش 2 تا 2/5 متر و ریشه اش راست و ستبر است . ابر کبیر. حلتیت . انجدان . (فرهنگ فارسی معین ). انگذان . معرب آن انجدان است . (برهان ...
-
واژههای مشابه
-
انگدان رومی
لغتنامه دهخدا
انگدان رومی . [ اَ گ ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) سیسالبوس ، و آن اندکی از انگدان دیگر درازتر است و سپیدتر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، از یادداشت مؤلف ). و رجوع به انجدان رومی شود.
-
جستوجو در متن
-
انگذان
لغتنامه دهخدا
انگذان . [ اَ گ ُ ] (اِ) انگدان . انجدان . رجوع به انگدان شود.
-
انگوان
لغتنامه دهخدا
انگوان . [ اَ گ ُ ] (اِ) انگدان . حلتیت . (ازبرهان قاطع) (از آنندراج ). و رجوع به انگدان شود.
-
انگوزاکما
لغتنامه دهخدا
انگوزاکما. [ اَ ک ِ ] (اِ مرکب )انگدان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به انگدان شود.
-
انگیان
لغتنامه دهخدا
انگیان . [ اَ گ ُ ] (اِ) انگدان . درخت حلتیت . (برهان قاطع). رجوع به انگدان شود.
-
اباض
لغتنامه دهخدا
اباض . [ اُ ] (ع اِ) بیخ انگدان . بیخ انجدان .
-
انگشتک
لغتنامه دهخدا
انگشتک . [ اَ گ ِ ت َ ] (اِ) صمغ درخت انگدان را گویند و بعربی حلتیت خوانند. (برهان قاطع). انغوزه . (ناظم الاطباء).
-
سیسالیوس
لغتنامه دهخدا
سیسالیوس . (معرب ، اِ) انگدان رومی است . اندکی از انگدان دیگر درازتر است و سپیدتر. گرم و خشک است . به درجه ٔ دوم لطیف کننده و تحلیل کننده است و خداوند صرع را سود دارد. و بلغم فسرده بگدازد و اندر شراب خورند مضرت سرماها بازدارددر سفرها و درد پشت را ببر...
-
انگژد
لغتنامه دهخدا
انگژد. [ اَ گ ُ ژَ ](اِ) مطلق صمغها را گویند عموماً و صمغی باشد بغایت بدبوی و آن را بعربی حلتیت خوانند. و آن را انگژد بسبب آن گویند که صمغ درخت انگدان است و اصل آن انگدان ژد باشد چه ژد بلغت فرس به معنی صمغ است . (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). هرصمغی...
-
انقوزه
لغتنامه دهخدا
انقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی را زیان و آسیبی رسانیدن : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انقوزه در قند. امیرخسرو (از امثال و حکم د...
-
گورکی
لغتنامه دهخدا
گورکی . [ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 148000 گزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگدان به کهنوج . سکنه ٔ آن 4 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
راوید
لغتنامه دهخدا
راوید. (اِ) راویز. گیاهی است که اشترغاز نامند. (از شعوری ج 2 ورق 4). || ریشه ٔ درختی است بنام انگدان که دارای صمغ نیز میباشد. (از شعوری ج 2 ورق 4).