کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگ
لغتنامه دهخدا
انگ . [ اَ ] (اِ) ممر آب را گویند که کوزه گران از سفال سازند و بجهت مرور کردن آب بهم وصل کنند. (برهان قاطع). لوله ای که از سفال سازند و در آبراهه چندین عدد آن را بهم وصل کنند و درزهای آنها را با پیه دارو و آهک محکم بگیرند تا آب بزمین فرو نرود. (ناظم ...
-
واژههای مشابه
-
انگ انداختن
لغتنامه دهخدا
انگ انداختن . [ اَ اَ / اِ ت َ ] (مص مرکب ) کمال نیاز را داشتن . با جدیت و کوشش در طلب چیزی بودن و نرسیدن . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). بسیار حریص بودن . حرص زدن : برای یک پول انگ می اندازد. (از یک پول هم نمیگذرد).
-
واژههای همآوا
-
عنگ
لغتنامه دهخدا
عنگ . [ ع َ ] (اِ) بانگ و نعره ٔ خر الاغ را گویند، و بعضی خر الاغ نر را عنگ میگویند که جفت خر ماده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). خر نر و بانگ و نعره ٔ خر. (ناظم الاطباء) : گوید که علک خایم ،خاید بلی چنانک خایند علک ماده خران از خران عنگ . سوزنی .ندا...
-
جستوجو در متن
-
کیانگ سی
لغتنامه دهخدا
کیانگ سی . (اِخ ) یکی از استانهای جنوب شرقی کشور چین است که 18610000 تن سکنه دارد و مرکز آن «نانچ آنگ » است . (از لاروس ).
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ] (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح تجارت نشان و علامتی که بر روی عدل و مال التجاره نویسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگ شود.
-
انج
لغتنامه دهخدا
انج . [ اَ ] (پساوند) انگ . مزید مؤخر امکنه است چنانکه در اسامی زیر: ناینج ، بنج ، غوشفنج ، جیرنج ، راونج ، شابرنج ، سوبنج ، ریونج ، زرنج (زرنگ )، زوالقنج ، اسفرنج ، فوشنج (فوشنگ )، بوشنج . (از یادداشت مؤلف ).
-
مک
لغتنامه دهخدا
مک . [ م ُ ] (ق ) در تداول عامه ، درست راست . اَنگ : ریگ را انداخت مک خورد به لاله ٔ گوش فلان ، یعنی انگ خورد به ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به معنی عدل و لاپ و نظایر آن است و به صورت قید تأکید به کار می رود : این هندوانه ای که جدا کردیم مک ...
-
پلنگتوش
لغتنامه دهخدا
پلنگتوش . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام شخصی است که به وکالت شاه توران نزد شاه عباس رفت و بعضی از محققین نوشته اند که پلنگتوش به یاء تحتانی است . بمعنی پهلوان سینه چه یل بمعنی پهلوان و انگ از حروف اضافت و توش به واو مجهول در ترکی بمعنی سینه است . (غیاث اللغ...
-
جخش
لغتنامه دهخدا
جخش . [ ج َ ] (اِ) علتی باشد که بر گردن مردم ختلان و فرغانه افتد مانند دبه و آن را هیچ درمان نباشد و درد نکند. (فرهنگ اسدی ). چیزی باشد چون بادنجانی بزرگ یا چون دبه ای که بر گردن اهالی ختلان و فرغانه افتد و درد نکند، اما بریدن مخاطره باشد. (صحاح الفر...
-
شطرنج
لغتنامه دهخدا
شطرنج . [ ش ِ / ش َ رَ ](معرب ، اِ) مأخوذ از شترنگ فارسی که بازی معروف است . گویند در زمان انوشیروان این بازی را از هند به ایران آوردند و بزرگمهر درمقابل آن بازی نرد را اختراع نموده به هند فرستاد. (ناظم الاطباء). بازیی است معروف و به فارسی آوند خوان...