کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انکاری
لغتنامه دهخدا
انکاری . [ اِ ] (ص نسبی ) منفی . (ناظم الاطباء). || نزد اهل معانی سخنی است که در پاسخ منکر حکم القاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین کتاب شود.
-
جستوجو در متن
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. (صوت ) مخفف وای . کلمه ای است که مردم مریض در زمان شدت مرض به آن ندا کنند. (برهان ). || گاه در محل تأسف خوردن کف های دست برهم سایند و این کلمه را گویند. (برهان ). || در تداول زنان تهران تعجب و استفهام انکاری را رساند.
-
دکیسه
لغتنامه دهخدا
دکیسه . [ دِ کیس ْ س ِ / دِ س ِ ] (صوت ) کلمه ٔتعجب است در تداول لوطیان و مشتی ها. علامت تعجب و علامت استفهام انکاری است . صوتی است علامت تعجب و گاهی تحقیر را. (یادداشت مرحوم دهخدا). دکی . دکیره . زکی .
-
دهه
لغتنامه دهخدا
دهه . [ دِ هَِ ] (صوت ) در تداول عامه و تداول کودکان حرف استفهام انکاری است معادل چرا چنین کنی ؟ چرا چنین گویی ؟! کلمه ای است نمودن اعتراض و کراهت را. علامت تعجب و انکار فعل فاعلی است . (از یادداشت مؤلف ).
-
ده
لغتنامه دهخدا
ده . [ دِ ] (صوت ) به کسر دال و های مخفی کلمه ٔ تعجب و استفهام انکاری است : وه ! عجب ! چرا چنین کنی ؟! آیا راستی چنین است ؟؛ ده برو.ده زود باش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به د [ دِ ] در همین لغت نامه و فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده شود.
-
نارنجی
لغتنامه دهخدا
نارنجی . [ رَ / رِ ] (ص نسبی ) هر چیزی که به رنگ پوست نارنج باشد.(ناظم الاطباء). زرد که کمی به سرخی زند. زرد مایل به سرخی . به رنگ پوست نارنج از برون سوی : آنکه بر پیر کند موزه ٔ نارنجی عیب تا نکرده ست به پا بر ویش انکاری هست .نظام قاری .
-
سخافت
لغتنامه دهخدا
سخافت . [ س َ ف َ ] (از ع ، اِمص ) سبکی عقل و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خرد و سست رأی شدن . (المصادر زوزنی ). سبکی عقل . خفت عقل . رقت عقل . (یادداشت مؤلف ) : به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم . (سندبادنامه ص 79). رؤس و وجوه ایشان بر سف...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن غسان ، مکنی به ابوعبس الدارمی . وی از پدرش حدیث میکند. ابن عدی می گوید: او را دو حدیث باطل است و حال آنکه پدرش غسان بن مالک مرد معروفی است . بصریون را عقیدت است که او سارق حدیث ابی خلیفه میباشد، ولی در اینکه او به ملاقات مشای...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیاج بن بسطام . وی از پدرش و جز او حدیث روایت می کند و از او اهل هرات روایت میدارند. سلیمانی او را بچیزی نمیگیرد. ابن حبان در ثقات از او نام میبرد. یحیی بن احمدبن زیاد الهروی می گوید: هر وقت که انکاری بر هیاج رود این انکار فق...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. [ دِ ] (با کسره ٔ ممتده ) (صوت ، ق ) در تداول خانگی حرف تعجب است به معنی واقعاً؟ و آیا راست است ؟ و آیا راستی چنین است ؟ و آیا راستی چنین بود؟ || در تداول عوام حرف استفهام تعجبی انکاری است مانند دِهَه ! || (در تداول عامه ) چرا چنین کنی ! || در تدا...
-
گوتنبرک
لغتنامه دهخدا
گوتنبرک . [ تِم ْ ب ِ ] (اِخ ) هانس (یا یوهان ) گنسفلایش .چاپچی آلمانی متولد و متوفی در مایانس (در حدود 1397 - 1468 م .). گوتنبرگ در سال 1420 به دنبال شورشهایی که بر اثر ورود فردریک سوم به مایانس به وقوع پیوست از شهر تبعید گردید. از اوایل سال 1434 در...
-
هل
لغتنامه دهخدا
هل . [ هََ ] (ع ق ) حرف استفهام . (منتهی الارب ). حرف استفهام و موضوع است برای طلب تصدیق ایجابی نه سلبی . (اقرب الموارد). || به معنی جزا و جحد و امر نیز هست . || به معنی «قَد» نیز هست (منتهی الارب )، مانند: هل اتی علی الانسان ...؛ یعنی قد اتی . (ناظم...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بدیلی (شیخ ...). خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 422 و 423) در عنوان کشته شدن ملک مؤید و ملکه ٔ ترکان و ذکربعضی از منازعات سلطان شاه و تکش خان آرد: سلطان شاه بار دیگر بشادیاخ لشکر کشیده چون فتح میسر نشد بطرف سبزوار رفت و در تضیی...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن المعمربن محمدبن المعمر بن احمدبن محمدبن محمدبن عبیداﷲبن علی بن عبیداﷲبن الحسین بن علی بن الحسین ابن علی بن ابی طالب . مکنی بأبی عبداﷲ النقیب الطاهر نقیب نقباء الطالبیین ابن النقیب الطاهر ابی الغنائم . او ادیبی فاضل...