کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انچوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انچوچک
لغتنامه دهخدا
انچوچک . [ اَ چ َ ] (اِ) درختی از تیره ٔ گل سرخیان که در ایران در جنگلهای خشک فارس و کوههای بختیاری و لرستان وجود دارد. دانه ٔ آن شبیه بدانه ٔ امرود و مغز آن سفید است و آنرا خورند. گرفتن پوست آن مشکل است . انجکک .دانج ابروج . دانگ افرونک . (فرهنگ فار...
-
جستوجو در متن
-
انچوکک
لغتنامه دهخدا
انچوکک . [ اَ ک َ ] (اِ) انچوچک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به انچوچک شود.
-
انچوچکی
لغتنامه دهخدا
انچوچکی .[ اَ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به انچوچک . || مثل انچوچک ؛ ریز و مریز. حقیر. کسی که بیش از جثه ٔ خود ادعا دارد. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
دانک افرونک
لغتنامه دهخدا
دانک افرونک . [ ن َ اَ رُ وَ ] (اِمرکب ) انچوچک . انچوکک .
-
انچکک
لغتنامه دهخدا
انچکک . [ اَ چ ُ ک َ ] (اِ) دانه ٔ سیاه با مغز سپید چون دانه امرود. انچوچک . (یادداشت مؤلف ) : شکن این انچکک و بوی کلک بی حاصل تا به ریش خود و یاران فکنی تف بسیار.بسحاق .
-
انجکک
لغتنامه دهخدا
انجکک . [ اَ ج ُ ک َ ] (اِ) دانه ای باشد سیاه شبیه بدانه ٔ امرود و مغز سفید دارد و آنرا بخورند. خاصیتش آن است که هرچند فراش خیال جاروب سنبل برجل خرسک ریش زند از پوست آن پاک نتوان کرد. (برهان قاطع) . یکی از اقسام آجیل و دانه ای است سیاه شبیه بدانه ٔ ا...
-
دانج ابروج
لغتنامه دهخدا
دانج ابروج . [ ن َ ج ِ اَ رُ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب دانه ٔ امرود. انچوچک . رجوع به انچوچک شود.حبی است که آنرا بشیرازی انجکک گویند و از کوه گیلویه که از ولایت فارس است آورند. (برهان ) (آنندراج ). کشمش کولی . فلفل سفید. فلفل ابیض . قرطم هندی . حکیم م...
-
حب الکمثری
لغتنامه دهخدا
حب الکمثری . [ ح َب ْ بُل ْ ک ُم ْ م َ را ] (ع اِ مرکب ) انچوکک . انچوچک . تخم امرود. دانه ٔ امرود. هسته ٔ گلابی . صاحب اختیارات گوید: بپارسی دانه ٔ امرود است و بهترین آن بزرگ بود که بزردی مایل بود اسحاق گوید گرم و خشک است نافع بود جهت درد شش و مقدار...
-
بو دادن
لغتنامه دهخدا
بو دادن .[ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن رایحه . || بوی بد پراکندن . چس دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || برشته کردن تخمه ها و مغزها. (غیاث ). برشته کردن و بریان کردن بادام و پسته و مانند آن . (آنندراج ). حرارت دادن و تافتن دانه از قبیل تخمه و فندق و پسته و ب...
-
چ
لغتنامه دهخدا
چ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد هفت است .ابدالها: حرف چ در فارسی :>گاه بدل به «ت » شود. مؤلف آنن...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...