کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انه شو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ آن ْ ن َ ] (ع ص ) زن ناله کننده . مُتاعَمه . متوجّعه . || (اِ) بکنایه ، گوسفند ماده . || کنیز.
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (هندی ، اِ) شانزده یک ِ قیراط: الماسی بوزن پنج قیراط و دو آنه . || شانزده یک ِ روپیه .
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن ِه ْ ] (ع ص ) بسختی نفس کشنده . نالنده از گرانی بار.
-
وادی انه
لغتنامه دهخدا
وادی انه . [ اَ ن َ ] (اِخ ) رودی است در اسپانیا.(نخبةالدهر دمشقی ص 246). رجوع به وادی یانه شود.
-
جستوجو در متن
-
توگو
لغتنامه دهخدا
توگو. [ ت ُ گ ُ ] (اِخ ) کشوری در افریقا که در مشرق کشور غنا واقع است . این سرزمین از سال 1885 م . جزو مستعمرات دولت آلمان بود و در سال 1914 م . از دولت آلمان مجزا گردید و تحت قیمومت فرانسه و انگلیس درآمد. قسمت تحت قیمومت انگلیس توگلند نام دارد که وس...
-
معضل
لغتنامه دهخدا
معضل . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) امر معضل ؛ کار بی بیرون شو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت دشوار. مشکل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کار دشوار و فرو بسته . (از اقرب الموارد) : و این معضل ترا چگونه دست دهد و این مشکل به کدام شکل روی نماید. (...
-
بیزار شدن
لغتنامه دهخدا
بیزار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . دلتنگ شدن . مأیوس گشتن . (ناظم الاطباء). دل آزرده شدن . نومید شدن . دلسرد شدن : از یار به هر جوری بیزار نباید شدوز دوست به هر زخمی افگار نباید شد. (از سندبادنامه ص 186). || نفرت و کراهت داشتن . (ناظم الا...
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (ع اِ) روشنائی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). پرتو. (زمخشری ). روشنی . نور. سنا. شید. فروغ . روشنی آفتاب . (غیاث ). ضواء. (منتهی الارب ). ضیاء. ج ، اَضواء. (مهذب الاسماء) : در رزم همچو شیر همیدون همه دلی در بزم همچو شمس همید...
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (ع ص ) جنون زده و دیوانه . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عقل وی زایل یا فاسد شده باشد. مؤنث آن مَجنونَه . (از اقرب الموارد). دیوانه شده . دیوانه کرده شده . دیوانه و شوریده و بی عقل . ج ، مَجانین . (ناظم الاطباء). دیوزده . پری زده . مألوس...
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تمیمیة. دختر ابوالحسین . شاعره ٔ اندلسی . وی در کودکی شعر و ادب آموخت و آنگاه که پدر وی درگذشت او دوشیزه بود و شوی و سرپرست و وسیله ٔ معاش نداشت . و از این رو قصیده ای بساخت و به حکم بن عبدالرحمان پادشاه اندلس به قرطبه...
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار آمدوشدکننده و گریزنده و مرد تیزخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار آمدوشدکننده و ذکی . (از اقرب الموارد). || بسیارگشت و بهر سو رونده در چراگاه . (منتهی الارب ). بسیار گشت کننده . (ناظم الاطباء). آنکه بهر سو...
-
لؤلو
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). مروارید خوشاب . (مهذب الاسماء). مرجان (پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لا...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...