کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انقاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انقاس
لغتنامه دهخدا
انقاس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نِقس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). سیاهیهای دوات . (از منتهی الارب ). سیاهیهای نوشتن . (غیاث اللغات ). مدادها. حبرها. سیاهیها. دوده ها. در فارسی بجای مفرد استعمال شود. دوده ٔ مرکب . مداد. ...
-
واژههای مشابه
-
انقاس گون
لغتنامه دهخدا
انقاس گون . [ اَ ] (ص مرکب ) بگونه و رنگ انقاس . سیاه : ریخته رنجور یکی طاس خون گشته ز سر تا قدم انقاس گون .نظامی .
-
واژههای همآوا
-
انغاص
لغتنامه دهخدا
انغاص . [ اِ] (ع مص ) تیره گردانیدن زندگانی را بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
انقاص
لغتنامه دهخدا
انقاص . [ اَ ] (ع اِ) کمینه ها.عیبها. (غیاث اللغات ). در عربی استعمال نشده است .
-
انقاص
لغتنامه دهخدا
انقاص . [ اِ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ناقص کردن . (از اقرب الموارد). کم کردن و ناقص کردن . (غیاث اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
انقاسی
لغتنامه دهخدا
انقاسی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به انقاس . سیاه : شب چو زیر سمور انقاسی کرد پنهان دواج برطاسی .نظامی .
-
انقس
لغتنامه دهخدا
انقس . [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نقس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نقس و انقاس شود.
-
چتر شام
لغتنامه دهخدا
چتر شام . [ چ َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب . کنایه از شب سیاه : به چتر شام ز انقاس بحر کرده سوادبه تیغ صبح ز کیمخت کوه کرده قراب .خاقانی .
-
نوژان
لغتنامه دهخدا
نوژان . (اِ) رود با بانگ و سهم . (لغت فرس اسدی ).رودخانه ای است با نهیب و شور بسیار. (برهان قاطع) (آنندراج ). نام رودخانه است . (انجمن آرا) : ما برفتیم و شده نوژان و کحلان پس مابه شبی گفتی تو کش سلب از انقاس است . منجیک (از لغت فرس ). || فریاد و صدا ...
-
ملماس
لغتنامه دهخدا
ملماس . [ م ِ ] (ع اِ) در ابیات ملحقه ٔ نصاب به معنی قلم آورده ، و دردیگر کتب یافته نشد. (غیاث ) (آنندراج ) : الماس قلمتراش و ملماس قلم انقاس مداد و نام جنسش حبر است .(نصاب الصبیان چ برلین ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
قلم تراش
لغتنامه دهخدا
قلم تراش . [ ق َ ل َ ت َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کارد درازدسته که بدان قلم تراشند. چاقو و گزلکی که بدان قلم و جز آن میتراشند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمی چاقوی ظریف که قلم های نیی را با آن میتراشند : الماس قلمتراش و ملماس قلم انقاس مداد و نام جنسش ح...
-
مزوری
لغتنامه دهخدا
مزوری . [ م ُ زَوْ وِ ] (حامص ) تزویر و ریا و مکر و فریب و غدر. حالت و چگونگی مزور بودن : دور باش از مزوری که به مکردام قرطاس دارد و انقاس . ناصرخسرو.خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز اومیدهدش مزوری تا رهد از مزوری . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 431).نحسی که د...