کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انفیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انفیه
لغتنامه دهخدا
انفیه . [ اَ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) هر دارویی که به بینی کشند. (ناظم الاطباء). مجموعه ای از داروهای معطر و مخدر و عطسه آور که آن را گاه در بینی کنند و از آن احساس نشاءة نمایند. (از فرهنگ فارسی معین ). گرد تنباکو با اجزایی دیگر که بر بینی کشند، تری را. عط...
-
واژههای مشابه
-
انفیة
لغتنامه دهخدا
انفیة. [ اَ فی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث انفی (منسوب به انف ، مربوط به بینی ). (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به انفیه و انفیه دان شود.
-
انفیه دان
لغتنامه دهخدا
انفیه دان . [ اَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) قوطی انفیه . (ناظم الاطباء). جای تنباکو و اجزاء دیگر که بعضی برای تری دماغ به بینی کشند . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مشکدان
لغتنامه دهخدا
مشکدان . [ م ُ / م ِ ] (اِ مرکب ) جائی که مشک در آن جای دهند، همچون انفیه دان و عطردان و...
-
دمحق
لغتنامه دهخدا
دمحق . [ دُ ح ُ ] (ع اِ) دارودان بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انفیه دان . (ناظم الاطباء).
-
روشن دماغ
لغتنامه دهخدا
روشن دماغ . [ رَ / رُو ش َ دِ ] (ص مرکب ) روشن قیاس . روشن رای . کنایه ازکسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. (از آنندراج ) : همیدون درین چشم روشن دماغ ابوبکر شمع است و عثمان چراغ . نظامی (از آنندراج ).|| (اِ مرکب ) انفیه و دارویی که به بینی کشند...
-
راتیبور
لغتنامه دهخدا
راتیبور. [ ب ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در جنوب شرقی پروس در ناحیه سیلزی در ولایت «اویلن » و در 68هزارگزی جنوب شرقی «اوپلن » در ساحل چپ رودخانه ٔ «اُدِر» و درکنار راه آهن . و کارخانه های سیگار و شکر و انفیه و کاغذ و تجارت آن معروف است . (از قاموس الاعلام...
-
معطسة
لغتنامه دهخدا
معطسة. [ م ُ ع َطْ طِ س َ ] (ع ص ) تأنیث معطس . دواها که عطسه آرد. انفیه ها. ج ، معطسات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داروهایی که سبب تحریک مخاط بینی شوند و تولید عطسه نمایند. عطسه آور . و رجوع به معطس شود.
-
عطوس
لغتنامه دهخدا
عطوس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) عطسه کننده . || اللُجَم العطوس ؛ مرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دارویی باشد که عطسه آرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). داروهایی که در بینی دمند تا انسان را به عطسه وادارد. (از بحر الجواهر). دوائی که در بینی دمند تا عطسه...
-
نشوغ
لغتنامه دهخدا
نشوغ . [ ن َ ] (ع اِ) داروی در دهان و بینی ریختنی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وجور. سعوط. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). داروی در دهان ریختنی یا در بینی افکندنی . (ناظم الاطباء). انفیه . داروی دهان و بینی . (یادداشت مؤلف ) || (ص...
-
زبدالقمر
لغتنامه دهخدا
زبدالقمر. [ زَ ب َ دُل ْ ق َ م َ ] (ع اِ مرکب ) حجرالقمراست و آن سنگی است شفاف و سبک که نقره را جذب میکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضریر انطاکی آرد: سنگی است که نقره را بسوی خود میرباید و چون قلیل الوجود است برخلاف مغناطیس شهرتی نیافته است . این سن...
-
حتف
لغتنامه دهخدا
حتف . [ ح َ ] (ع اِ) مرگ . موت . ج ، حتوف : آن قصد فصد ورید آن قوم را سببی بود و آن حیف حتف تمامت جماعت را داعیه ای . (جهانگشای جوینی ). || مردن به حتف انف خود؛ مردن بر بستر و فراش ، نه در جنگ و نه با ضرب و غرق و حرق . (از منتهی الارب ). و گویند: مات...
-
تنباکو
لغتنامه دهخدا
تنباکو. [ تَم ْ ] (اِ) برگ معروف ، در مآثر رحیمی آورده که تنباکو از طرف فرنگ به دکن آمد و از آنجا در هند از عهد اکبر شاه رواج یافت .... (از آنندراج ). ظاهراً قسمی از ماهی زهرج جبلی که قلومس نامند بوده باشد. چه در ماهیت به قسم سیم او شبیه و در سمیت نس...