کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انفحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انفحة
لغتنامه دهخدا
انفحة. [ اِ ف َ ح َ ] (ع اِ) درختی است شبیه به درخت بادنجان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاهی است شبیه به بوته ٔ بادنجان . (ناظم الاطباء). باذنجان . (نشوءاللغة ص 89). و رجوع به بادنجان و نشوءاللغة شود.
-
انفحة
لغتنامه دهخدا
انفحة. [ اِ ف َ ح َ / اِ ف َح ْح َ / اِ ف ِ ح َ ] (ع اِ) چیزی است زردرنگ که از شکم بره و بزغاله ٔ شیرخواره برآید و آن را بر پاره ٔ پشم بردارند پس ستبر و خشک گردد و بگفته ٔ اصمعی و ابوزیدشکنبه ٔ بره و بزغاله را گویند که هنوز علف نخورده باشد. (از منتهی...
-
جستوجو در متن
-
انافح
لغتنامه دهخدا
انافح . [ اَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ اِنْفَحة. (ناظم الاطباء). رجوع به انفحة شود.
-
قوطیا
لغتنامه دهخدا
قوطیا. [ ] (معرب ، اِ) انفحه . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
قماطر
لغتنامه دهخدا
قماطر. [ ق ُ طِ ] (ع اِ) فسادی است که به شیرعارض شود از انفحه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
منفحة
لغتنامه دهخدا
منفحة. [ م ِ ف َ ح َ ] (ع اِ) پنیر مایه . (مهذب الاسماء). به معنی انفحة است که شکنبه باشد. (منتهی الارب ). انفحة که از شکم بزغاله بیرون آرند. (از اقرب الموارد). شکنبه ٔ بره و بزغاله مادامی که شیر می خورد و علف نخورده باشد. ج ، منافح . (ناظم الاطباء).
-
استکراش
لغتنامه دهخدا
استکراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگ شدن کودک از بسیارخواری . (منتهی الارب ). || استکرشت الانفحة؛ کرش گردید انفحة، و ذلک اذا رعی الجدی النبات ، لان ّ الکرش تسمی انفحة، ما لم یأکل الجدی ، فاذا اکل تسمی کرشاًو هذا خلاف ما قال فی تفسیر الانفحة. (منتهی الا...
-
غالمون
لغتنامه دهخدا
غالمون . [ ل ِ ] (اِ) دوائی است خوشبو سفرجلی رنگ با قوت مجففه کمی منجمدکننده . (الفاظ الادویه ص 200). و صاحب مخزن الادویه آرد: شیخ الرئیس نوشته : دوائی است خوشبو و سفرجلی رنگ با قوت مجففه با حدت کمی و منجمدکننده ٔ شیر مانند انفحه و گل آن جهت قطع انفج...
-
پنیر مایه
لغتنامه دهخدا
پنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پنیر شود و در بعض لغت نامه ها آمده است : چیزی است زردرنگ که از شکم برّه و بزغاله ٔ شیرخواره...
-
غالیون
لغتنامه دهخدا
غالیون .(معرب ، اِ) گیاهی است که شیر را در حال منجمد گرداند. یا آن بمهمله است «عالیون ». (منتهی الارب ). عاقداللبن . نباتی است ایستاده ، طبیعت آن گرم در درجه ٔ اول و در دوم خشک . (الفاظ الادویه ). غالیون یا قالبون علف شیر . (دزی ج 2 ص 199). و صاحب مخ...
-
اصبع
لغتنامه دهخدا
اصبع. [ اَ / اِ / اُ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (ع اِ) انگشت دست یا پا.ج ، اصابع، اصابیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). انگشت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (مهذب الاسماء) (کشاف اصطلاحات الفنون ). اصبوع . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). انگشت...
-
پنیر
لغتنامه دهخدا
پنیر. [ پ َ ] (اِ) نانخورشی است از شیر کلچیده و آن چنان است که شیر را پس از نیم گرم کردن با مقداری معلوم از مایه ای که در شیردان بره است (یعنی انفحه ) بیامیزند و در کیسه ای کنند و آن شیر ببندد و آب آن فروچکد. و آن را انواع است چون : پنیر کیسه ای و دل...
-
بادنجان
لغتنامه دهخدا
بادنجان . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی بادنگانست . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بادنگانست و آن ترکاریست معروف که بهندی بیگن گویند. (آنندراج ). باتِنگان . (محمودبن عمر). معروف است ، بعض عرب آنرا کهکب خوانند. (نزهة القلوب ). مَغْد. (المعرب جوالیقی ص 31...