کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انعکاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انعکاس
لغتنامه دهخدا
انعکاس . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) برگردیده شدن و عکس پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).انقلاب . (از اقرب الموارد). باژگونه شدن و نمودار شدن شکل چیزی در هر جسم شفاف مثل آب و آیینه و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باشگونه شدن . (تاج المصادر بیهقی )....
-
واژههای مشابه
-
قابل انعکاس
لغتنامه دهخدا
قابل انعکاس . [ ب ِ ل ِ اِ ع ِ ] (ص مرکب ) انعکاس پذیر. رجوع به قابلیت انعکاس شود.
-
قابلیت انعکاس
لغتنامه دهخدا
قابلیت انعکاس . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) آنچه درخور باشد منعکس شدن چیزی را. انعکاس پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انعکاس شود.
-
جستوجو در متن
-
باژگونی
لغتنامه دهخدا
باژگونی . (حامص مرکب ) انعکاس . انقلاب . قلب .
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَ] (اِ) آواه و انعکاس آواز و صدا. (ناظم الاطباء).
-
صدا پیچیدن
لغتنامه دهخدا
صدا پیچیدن . [ ص َ/ ص ِ دَ ] (مص مرکب ) انعکاس صدا در محوطه ای یا جایگاهی چنانکه بر اثر انعکاس آواز قوی شود : مخور صائب فریب فضل از عمامه ٔ زاهدکه در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد.صائب .
-
عکس پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عکس پذیرفتن . [ ع َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول انعکاس . (فرهنگ فارسی معین ): انعکاس ؛ عکس پذیرفتن . (منتهی الارب ). || قبول تصویر کردن . نقش پذیرفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : آب از گل رخساره ٔ او عکس پذیرفت و آتش بسر غنچه گلنار برآمد.سعدی .
-
عکس انداختن
لغتنامه دهخدا
عکس انداختن . [ ع َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) منعکس شدن . انعکاس یافتن . پرتو افکندن . || عکس برداشتن . (فرهنگ فارسی معین ). عکس گرفتن .
-
وارونی
لغتنامه دهخدا
وارونی . (حامص ) واژگونی : مشغول تن مباش کزوحاصل نایدت چیز جز همه وارونی . ناصرخسرو.|| انقلاب . || انعکاس . (از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت . بدی خلق . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
رجعالصدی
لغتنامه دهخدا
رجعالصدی . [ رَ عُص ْ ص َ دا ] (ع اِ مرکب ) بازگشت صدا. انعکاس صدا در جای خالی آنگاه که صدا در آنجا برآید. (از اقرب الموارد). پژواک .
-
اخو
لغتنامه دهخدا
اخو. [ اِ خ ُ ] (اِخ ) نام پری ایست در اساطیر قدیمه ٔ یونانی . || (یونانی ، اِ) انعکاس صدا بزبان یونانی . (قاموس الاعلام ).
-
بنات رضوی
لغتنامه دهخدا
بنات رضوی . [ ب َ ت ُ رَ وا ] (ع اِ مرکب ) صدائی که دادزننده از کوه می شنود. انعکاس صوت در کوه . (از المرصع).
-
دام آینه
لغتنامه دهخدا
دام آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب ) دستگاهی که قطعات آینه بر آن نصب کنند تا بر اثر تابش خورشید و انعکاس شعاع آن ، پرندگان را بخود کشد تا صید شوند.