کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انشعاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انشعاب
لغتنامه دهخدا
انشعاب . [ اِ ش ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن درخت و راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخ شاخ شدن و پراکنده شدن درخت و راه و نهر. (از اقرب الموارد). شاخ زدن و برکنده و پیوسته شدن . (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت ن...
-
جستوجو در متن
-
شاخه شاخه شدن
لغتنامه دهخدا
شاخه شاخه شدن . [خ َ / خ ِ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تشعب . انشعاب .
-
راهوری
لغتنامه دهخدا
راهوری . (اِخ ) نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
انشطاء
لغتنامه دهخدا
انشطاء. [ اِ ش ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (منتهی الارب ). پراکنده شدن و منشعب گشتن . (ناظم الاطباء). پراکنده شدن شاخها بهر سو. (آنندراج ). انشعاب . (از اقرب الموارد).
-
هودسن
لغتنامه دهخدا
هودسن .[ س ُ ] (اِخ ) هنری . یکی از دریانوردان انگلیس بود که در قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم میلادی می زیست و در 1611 م . درگذشت . او موفق به کشف قسمتی از دنیای جدید شد، از جمله خلیج هودسن که در کشور کاناداست و از اقیانوس اطلس انشعاب می یابد و نیز ر...
-
رگبرگ
لغتنامه دهخدا
رگبرگ . [ رَ ب َ ] (اِ مرکب ) عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیله ٔ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگ...
-
شاخ شاخ شدن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . تشعب . منقسم بشاخه های مختلف ، قسمت قسمت ، منشعب شدن . تشعب . (از نوادر لغات و تعبیرات معارف بهأولد چ فروزانفر) : «ما همه نماز سپس تو می گزاردیمی مردمان میخواهندی تا شاخ شاخ شوندی .» (معارف بهأولد چ فروز...
-
پینددادان خان
لغتنامه دهخدا
پینددادان خان . (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ پنجاب از هندوستان در ایالت روال پندی (راول پیندی )، در قضای جلام در 75 هزارگزی جنوب غربی جلام در نقطه ٔ انشعاب موسوم به شاهپور از خط آهنی که از لالاموسی بقندیان امتداد یافته واقع شده است . در سال 1623 م . ا...
-
اصحاب رشید طوسی
لغتنامه دهخدا
اصحاب رشید طوسی . [ اَ ب ِ رَ دِ ] (اِخ ) پیروان رشید طوسی بودند که در اصل از ثعالبه بشمار میرفتند و آنها را عشریه نیز میخواندندو علت انشعاب آنان از ثعالبه این بود که میان رشید و زیادبن عبدالرحمن درباره ٔ گرفتن نیم عشر یا یک عشراز زمینهایی که با انها...
-
اصحاب یزیدبن انیسة
لغتنامه دهخدا
اصحاب یزیدبن انیسة. [اَ ب ِ ی َ دِ ن ِ اَ س َ ] (اِخ ) گروهی از پیروان یزیدبن انیسة خارجی بودند. یزید در بصره میزیست ، آنگاه به تون از سرزمین فارس رفت و نخست از اباضیه پیروی میکرد اما پس از چندی از آنان انشعاب کرد و معتقد شد که شریعت اسلام در آخر زما...
-
گل آذین
لغتنامه دهخدا
گل آذین . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) وضع قرار گرفتن گلها به روی ساقه و یا شاخه ها گل آذین نامیده میشود. گل آذین شامل دو دسته است : اول - گل آذین منفرد، هرگاه دم گل بدون انشعاب باشد و انتهای آن به یک گل منتهی گردد در این صورت گل آذین منفرد نامیده میشود، مانند...
-
شاخ زدن
لغتنامه دهخدا
شاخ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . (تاج المصادر بیهقی ). تفرع . (مصادر زوزنی ). شاخه زدن . رُستن و دمیدن شاخ : این جهان را بنظم شاخ زندهر چه در باغ طبع من کارد.مسعودسعد.عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزندوز دل من صبر رابیخ کنون میکند. خاقانی . || نطح...
-
اصحاب حفص
لغتنامه دهخدا
اصحاب حفص . [ اَ ب ِ ح َ ] (اِخ ) گروهی از پیروان حفص بن ابی المقدام بودند که آنان را حفصیه مینامند، و حفص خود از اتباع عبداﷲبن اباض بود و میگفت : کسی که خدا را بشناسد و نسبت به دیگر اصول دین کفران ورزد یعنی رسول یا کتاب یا رستاخیز را انکار کند وی کا...
-
حالب
لغتنامه دهخدا
حالب . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلب . دوشنده ٔ شیر. دوشنده . دوختار : تو هنوز از خارج آن را طالبی مجلبی از دیگران چون حالبی . مولوی . || (اِ) کِش . کشال . || رگ بن ران که از راه آن بول از گرده بسوی مثانه آید و آن دو باشد. و از آن دو باکلمه ٔ حالبَ...