کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسان العین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روح انسان
لغتنامه دهخدا
روح انسان . [ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح انسانی . در حکمة الاشراق (ص 267) آمده : روح انسان که همان روح الهی است در این عالم نیست ، آری او را تعلقی ببدن است : چون تعلق مَلِک به ملک ، و در آن چنانکه خواهد تصرف کند، و مادام که تعلق آن ثابت ما...
-
انسان دوست
لغتنامه دهخدا
انسان دوست . [ اِ ](ص مرکب ) آنکه افراد آدمی را دوست دارد. بشردوست .
-
انسان دوستی
لغتنامه دهخدا
انسان دوستی . [ اِ ](حامص مرکب ) دوست داشتن افراد انسانی . بشر دوستی .
-
جستوجو در متن
-
صبی العین
لغتنامه دهخدا
صبی العین . [ ص َ بی یُل ْ ع َ ](ع اِ مرکب ) مردمک دیده . به به . نی نی . انسان العین .
-
ببک
لغتنامه دهخدا
ببک . [ ب َ ب َ ] (اِ) حدقه ٔ چشم . (ناظم الاطباء). ببه . نی نی . مردم چشم . مردمک . ذباب العین . انسان العین . مردمه . کاک . کیک . تخم چشم . مردم . ناظر. || بچه . فرزند. (ناظم الاطباء).
-
ببه
لغتنامه دهخدا
ببه . [ ب َ ب َ ] (اِ) (در زبان شیرخوارگان ) مردمک . ببک . نی نی . مردم چشم . به به . انسان العین . مردمک چشم . کاک . کیک . تخم چشم . صبی العین . مردمه . ذباب العین . || تصویر و شکل که کشند. || طفل خرد. عزیز. طفل شیرخوار. (یادداشت مؤلف ).
-
اناسی
لغتنامه دهخدا
اناسی . [ اَ سی ی ] (ع اِ) ج ِ انس . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و ج ِ انسان . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم . (آنندراج ). مردمان . جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست . و رجوع به انس و انسان شود.- اناسی عیون ؛ ج ِ انسان العین ...
-
به به
لغتنامه دهخدا
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یاددا...
-
کحالة
لغتنامه دهخدا
کحالة. [ ک ِ ل َ ] (ع اِمص ) علم کحالة از فروع علم طب است و علمی است که در آن از حفظ صحت و از میان بردن مرض چشم بحث می شود و موضوعش چشم انسان است . کتبی که در این علم نگاشته اند بسیار است از آنجمله : تذکرة الکحالین و ترکیب العین و رسالة الکی و شفاء ا...
-
نی نی
لغتنامه دهخدا
نی نی . (اِ)طفل خرد. بچه . کودک . ببه . به به . (یادداشت مؤلف ).- نی نی کوچولو ؛ بچه ٔ کوچک . کودک خرد.- || در مقام تحقیر وتنبیه کسی که اطوار خارج درمی آورد بدو گویند: نی نی کوچولو دیگر وقت این کارهای تو گذشته . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده از فرهنگ فا...
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (ع مص ) منحنی شدن . (اقرب الموارد): قطن ظهره قطناً؛ منحنی شد پشت او.(اقرب الموارد). || (اِ) میان دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین الی عجب الذنب . (اقرب الموارد). و صاحب العین گوید: المواضع العریض بین الثبج و العجز. (معجم البلدا...
-
مقبولی
لغتنامه دهخدا
مقبولی . [ م َ ] (حامص ) پسندیدگی و شایستگی . مطبوعی و محبوبی . (از ناظم الاطباء) : به سرسبزی صبح آراسته به مقبولی نزل ناخواسته . نظامی .رای هندی را ندیمی بود هنرپرور... که از مقبولی و به نشینی چون انسان العین در همه ٔ دیده هاش جای کردند. (مرزبان نام...
-
مردمک
لغتنامه دهخدا
مردمک . [ م َ دُ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر مردم است که شخص واحد باشد از آدمی . (برهان قاطع). مردم خرد.رجوع به مردم شود. || سیاهی کوچک که در میان سیاهی چشم باشد و مردمک آن را بدین سبب گویند که صورتی کوچک به شکل آدمی در آن می نماید و از این جهت در عربی انس...
-
حجرالیشف
لغتنامه دهخدا
حجرالیشف . [ ح َ ج َرُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) یشم . یشب . حجرالیشب . عبارت از یشم فارسی است ، و آن سنگی است در غایت صلابت و بهترین او زیتونی پس سبز مایل بزردی پس سبز صافی و بعد از آن سبز مایل بسفیدی است . در آخر دوم سرد و خشک و مقوی معده و قاطع نزف ال...