کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسانشناسی جسمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روح انسان
لغتنامه دهخدا
روح انسان . [ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح انسانی . در حکمة الاشراق (ص 267) آمده : روح انسان که همان روح الهی است در این عالم نیست ، آری او را تعلقی ببدن است : چون تعلق مَلِک به ملک ، و در آن چنانکه خواهد تصرف کند، و مادام که تعلق آن ثابت ما...
-
انسان دوست
لغتنامه دهخدا
انسان دوست . [ اِ ](ص مرکب ) آنکه افراد آدمی را دوست دارد. بشردوست .
-
انسان دوستی
لغتنامه دهخدا
انسان دوستی . [ اِ ](حامص مرکب ) دوست داشتن افراد انسانی . بشر دوستی .
-
جستوجو در متن
-
رواقیان
لغتنامه دهخدا
رواقیان . [ رِ ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیون . اهل اسطوانه . (دزی ج 1 ص 22). حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم می کردند و در کتابی نوشته بودکه رواقیان از آن گویند که ایشان بر رواق نشسته معالجه ٔ بیماران می کردند و احتیاج به نبض گیری نداشتن...
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جادوئی . (منتهی الارب ). || (مص ) علاج کردن . دارو کردن . علاج جسم و...